با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Do Away With

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb C1
کشتن، کار کسی را یک‌سره کردن
- She tried to do away with herself.
- او تلاش کرد خودش را بکشد.
- She didn't have the courage to do away with him.
- جرات کشتن او را ندارد.
phrasal verb
از بین بردن، از میان برداشتن، کنار گذاشتن
- These ridiculous rules should have been done away with years ago.
- این قوانین مسخره باید سال‌ها پیش از میان برداشته می‌شدند.
- Computerization has enabled us to do away with a lot of paperwork.
- کامپیوتری شدن به ما این امکان را داد که کاغذبازی اداری را از بین ببریم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد do away with

  1. verb get rid of; destroy
    Synonyms: abolish, bump off, cancel, discard, discontinue, do in, eliminate, exterminate, finish, kill, liquidate, murder, put an end to, put to death, remove, slaughter, slay, take away, wipe out
    Antonyms: build, construct, get, keep

ارجاع به لغت do away with

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «do away with» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/do-away-with

لغات نزدیک do away with

پیشنهاد بهبود معانی