کشتن، کار کسی را یکسره کردن
She tried to do away with herself.
او تلاش کرد خودش را بکشد.
She didn't have the courage to do away with him.
جرات کشتن او را ندارد.
از بین بردن، از میان برداشتن، کنار گذاشتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
These ridiculous rules should have been done away with years ago.
این قوانین مسخره باید سالها پیش از میان برداشته میشدند.
Computerization has enabled us to do away with a lot of paperwork.
کامپیوتری شدن به ما این امکان را داد که کاغذبازی اداری را از بین ببریم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «do away with» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/do-away-with