فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Do Away With

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb C1

کشتن، کار کسی را یک‌سره کردن

She tried to do away with herself.

او تلاش کرد خودش را بکشد.

She didn't have the courage to do away with him.

جرات کشتن او را ندارد.

phrasal verb

از بین بردن، از میان برداشتن، کنار گذاشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

These ridiculous rules should have been done away with years ago.

این قوانین مسخره باید سال‌ها پیش از میان برداشته می‌شدند.

Computerization has enabled us to do away with a lot of paperwork.

کامپیوتری شدن به ما این امکان را داد که کاغذبازی اداری را از بین ببریم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد do away with

  1. verb get rid of; destroy
    Synonyms:
    kill eliminate remove finish discard abolish cancel destroy discontinue murder slay exterminate liquidate wipe out put an end to take away put to death do in bump off
    Antonyms:
    keep get construct build

ارجاع به لغت do away with

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «do away with» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/do-away-with

لغات نزدیک do away with

پیشنهاد بهبود معانی