Discard

dɪˈskɑːrd dɪsˈkɑrd dɪsˈkɑːd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    discarded
  • شکل سوم:

    discarded
  • سوم‌شخص مفرد:

    discards
  • وجه وصفی حال:

    discarding
  • شکل جمع:

    discards

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb C1
دور انداختن، ول کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
noun verb - transitive adverb
دورانداختن، دست کشیدن از، متروک ساختن
- She discarded a jack and picked up an ace.
- او سرباز را انداخت و آس را برداشت.
- As soon as spring arrived, she discarded her winter clothes.
- به مجرد فرار رسیدن بهار لباس‌های زمستانی خود را کنار گذاشت.
- a butterfly that has discarded its chrysalis
- پروانه‌ای که شفیره‌ی خود را دور انداخته است
- We must discard these old superstitions.
- باید این خرافات کهنه را دور بیافکنیم.
- the discards of society
- مطرودان اجتماع
- Sword and spear have gone into the discard.
- شمشیر و نیزه دیگر به فراموشی سپرده شده‌اند (کاربرد ندارند).
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد discard

  1. verb get rid of
    Synonyms: abandon, abdicate, abjure, adios, banish, can, cancel, cashier, cast aside, chuck, deep-six, desert, dispatch, dispense with, dispose of, dispossess, ditch, divorce, do away with, drop, dump, eject, eliminate, expel, forsake, free of, give up, have done with, jettison, junk, oust, part with, protest, put by, reject, relinquish, remove, renounce, repeal, repudiate, scrap, shake off, shed, sweep away, throw away, throw out, throw overboard, toss aside, write off
    Antonyms: embrace, keep, retain

Collocations

  • into the discard

    دست‌خوش فراموشی، مطرود، دورانداخته، به درد نخور

ارجاع به لغت discard

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «discard» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/discard

لغات نزدیک discard

پیشنهاد بهبود معانی