فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Cashier

kæʃˈɪr kæʃˈɪr kæˈʃɪə kæˈʃɪə

گذشته‌ی ساده:

cashiered

شکل سوم:

cashiered

سوم‌شخص مفرد:

cashiers

وجه وصفی حال:

cashiering

شکل جمع:

cashiers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

صندوقدار، تحویلدار

The cashier counted the money.

صندوقدار پول را شمرد.

The cashier greeted each customer with a smile.

صندوقدار با لبخند به مشتریان سلام می‌کرد.

verb - transitive

بیرون کردن، برکنار کردن، از خدمت برکنار کردن، از کار منفصل کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

General Kazeby was cashiered on account of bribery.

ژنرال به‌ دلیل رشوه‌خواری از خدمت برکنار شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cashier

  1. noun bank worker
    Synonyms:
    teller clerk banker accountant treasurer collector receiver paymaster purser bursar
  1. verb discard, expel
    Synonyms:
    remove discharge dismiss fire sack terminate expel can boot bounce ax displace cast off break heave drum out give a pink slip give the heave ho

ارجاع به لغت cashier

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cashier» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cashier

لغات نزدیک cashier

پیشنهاد بهبود معانی