با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Cashier

kæʃˈɪr kæʃˈɪr kæˈʃɪə kæˈʃɪə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    cashiered
  • شکل سوم:

    cashiered
  • سوم‌شخص مفرد:

    cashiers
  • وجه وصفی حال:

    cashiering
  • شکل جمع:

    cashiers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
صندوقدار، تحویلدار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The cashier counted the money.
- صندوقدار پول را شمرد.
- The cashier greeted each customer with a smile.
- صندوقدار با لبخند به مشتریان سلام می‌کرد.
verb - transitive
بیرون کردن، برکنار کردن، از خدمت برکنار کردن، از کار منفصل کردن
- General Kazeby was cashiered on account of bribery.
- ژنرال به‌ دلیل رشوه‌خواری از خدمت برکنار شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cashier

  1. noun bank worker
    Synonyms: accountant, banker, bursar, clerk, collector, paymaster, purser, receiver, teller, treasurer
  2. verb discard, expel
    Synonyms: ax, boot, bounce, break, can, cast off, discharge, dismiss, displace, drum out, fire, give a pink slip, give the heave ho, heave, remove, sack, terminate

ارجاع به لغت cashier

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cashier» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cashier

لغات نزدیک cashier

پیشنهاد بهبود معانی