آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۰ آذر ۱۴۰۴

    Terminate

    ˈtɜrːməneɪt ˈtɜːməneɪt

    گذشته‌ی ساده:

    terminated

    شکل سوم:

    terminated

    سوم‌شخص مفرد:

    terminates

    وجه وصفی حال:

    terminating

    معنی terminate | جمله با terminate

    verb - intransitive verb - transitive formal

    خاتمه دادن، پایان دادن، متوقف کردن، به اتمام رساندن، قطع کردن

    His heart attack terminated the interview.

    سکته‌ی قلبی او، مصاحبه را خاتمه داد.

    This railway terminates in Kerman.

    این خط‌آهن در کرمان خاتمه می‌یابد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He was terminated last year.

    پارسال به خدمت او خاتمه دادند.

    The fight terminated with his victory.

    مشت‌بازی با پیروزی او به پایان رسید.

    to terminate a conference

    کنفرانس را به پایان رساندن

    verb - transitive formal

    اخراج کردن، قطع همکاری کردن، از کار برکنار کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    Employees who break safety regulations may be terminated immediately.

    کارمندانی که قوانین ایمنی را نقض کنند، ممکن است فوراً اخراج شوند.

    The company terminated the worker after a thorough performance review.

    پس‌از بررسی دقیق عملکرد، شرکت آن کارمند را از کار برکنار کرد.

    verb - intransitive verb - transitive formal

    پزشکی سقط جنین کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

    مشاهده

    The law regulates when and how a pregnancy can be terminated.

    قانون مشخص می‌کند، چه زمانی و چگونه می‌توان سقط جنین کرد.

    The doctor advised her to terminate the pregnancy for medical reasons.

    پزشک به او توصیه کرد به‌دلایل پزشکی سقط جنین کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد terminate

    1. verb stop, finish
      Synonyms:
      end finish cease halt conclude complete discontinue close cancel drop abolish wind up wind down wrap up put an end to bring to an end determine achieve extinguish eliminate dissolve dismiss define limit restrict confine tether cut off fire sack expire lapse abort scrub scratch annul discharge recess adjourn prorogue prorogate issue result perfect bound bounce ultimate come to an end run out
      Antonyms:
      start begin initiate open

    Collocations

    terminate a pregnancy

    سقط جنین/پایان دادن به بارداری

    terminate a contract

    فسخ قرارداد، خاتمه دادن به قرارداد

    لغات هم‌خانواده terminate

    • noun
      termination
    • verb - transitive
      terminate

    سوال‌های رایج terminate

    گذشته‌ی ساده terminate چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده terminate در زبان انگلیسی terminated است.

    شکل سوم terminate چی میشه؟

    شکل سوم terminate در زبان انگلیسی terminated است.

    وجه وصفی حال terminate چی میشه؟

    وجه وصفی حال terminate در زبان انگلیسی terminating است.

    سوم‌شخص مفرد terminate چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد terminate در زبان انگلیسی terminates است.

    ارجاع به لغت terminate

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «terminate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/terminate

    لغات نزدیک terminate

    • - terminal velocity
    • - terminally ill
    • - terminate
    • - terminate a contract
    • - terminate a pregnancy
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.