فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Terminate

ˈtɜrːməneɪt ˈtɜːməneɪt

گذشته‌ی ساده:

terminated

شکل سوم:

terminated

سوم‌شخص مفرد:

terminates

وجه وصفی حال:

terminating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adverb C1

منتهی، محدود

adverb

پایان دادن، پایان یافتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
adverb

بپایان رساندن، خاتمه دادن، منقضی کردن، فسخ کردن،محدود کردن، خاتمه یافتن

to terminate a conference

کنفرانس را به پایان رساندن

His heart attack terminated the interview.

سکته‌ی قلبی او، مصاحبه را خاتمه داد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The fight terminated with his victory.

مشت‌بازی با پیروزی او به پایان رسید.

This railway terminates in Kerman.

این خط‌آهن در کرمان خاتمه می‌یابد.

He was terminated last year.

پارسال به خدمت او خاتمه دادند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد terminate

  1. verb stop, finish
    Synonyms:
    end finish cease halt conclude complete discontinue close cancel drop abolish wind up wind down wrap up put an end to bring to an end determine achieve extinguish eliminate dissolve dismiss define limit restrict confine tether cut off fire sack expire lapse abort scrub scratch annul discharge recess adjourn prorogue prorogate issue result perfect bound bounce ultimate come to an end run out
    Antonyms:
    start begin initiate open

لغات هم‌خانواده terminate

  • verb - transitive
    terminate

ارجاع به لغت terminate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «terminate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/terminate

لغات نزدیک terminate

پیشنهاد بهبود معانی