گذشتهی ساده:
boundedشکل سوم:
boundedسومشخص مفرد:
boundsوجه وصفی حال:
boundingشکل جمع:
boundsمسلماً، قطعاً، حتماً
If you don’t study, you’re bound to fail the exam.
اگر درس نخوانید، حتماً در امتحان رد میشوید.
Accidents are bound to happen when drivers are careless.
وقتی رانندگان بیدقت هستند، اتفاقات ناگوار قطعاً پیش خواهند آمد.
legally bound to accept
قانوناً ملزم به پذیرش
a team bound on winning
تیمی که مصمم به بردن است
ملزم، موظف، مکلف، متعهد، وابسته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Employees are bound by contract to maintain confidentiality.
کارمندان بهموجب قرارداد، ملزم هستند که محرمانگی را حفظ کنند.
Parents are bound to take care of their children.
والدین، متعهد هستند که از فرزندان خود مراقبت کنند.
bound together by vows of marriage
وابسته به هم از طریق سوگند ازدواج
بسته، بستهشده (با طناب و...)
The prisoners were bound with ropes before being transported.
زندانیان قبلاز انتقال، با طناب بسته شدند.
The box was bound tightly with cord to prevent it from opening.
برای جلوگیری از باز شدن، جعبه محکم با طناب بسته شد.
جلددار، صحافیشده
The book was printed in England and bound in France.
کتاب در انگلیس چاپ و در فرانسه صحافی شده بود.
He collected all the letters in a bound book.
او، همهی نامهها را در کتاب جلددار، جمعآوری کرد.
در مسیر، در راه، بهسوی (در جهت مقصدی خاص)
The train is bound for New York.
قطار بهسوی نیویورک حرکت میکند.
The refugees were bound for safety in the neighboring country.
پناهندگان در راه رسیدن به امنیت در کشور همسایه بودند.
جستوخیز کردن، جهیدن، با پرش حرکت کردن
After school, the kids bounded towards home.
پس از مدرسه کودکان بهسوی خانه جستوخیز کردند.
The goats escaped the enclosure and were bounding off in all directions.
بزها از محوطه فرار کرده و به هر سو جستوخیز میکردند.
محدود شدن، محصور شدن
Tehran is bounded by mountains on three sides.
تهران از سه سو به کوه محدود میشود.
Oceans bound America on two sides.
اقیانوسها امریکا را از دو سو در برمیگیرند.
گذشتهی ساده و شکل سوم فعل bind
The robbers bound his hands and feet, and escaped.
دزدان دست و پای او را بستند و فرار کردند.
He bound the packages with string before sending them.
قبلاز ارسال، بستهها را با نخ بست.
جهش، پرش (بلند و سریع)
He cleared the flowerbed in one bound.
با یک جهش از روی باغچه پرید.
The horse cleared the obstacle with several bounds.
اسب با چند پرش بلند از مانع عبور کرد.
Our exports are growing by leaps and bounds.
صادرات ما به سرعت در حال رشد است.
حد، مرز، حدود، محدوده، چهارچوب
Freedom of speech has certain bounds in the law.
آزادی بیان در قانون، حدود مشخصی دارد.
Society sets bounds for what is considered proper.
جامعه، مرزهایی برای آنچه مناسب است تعیین میکند.
The ball went out of bounds.
توپ اوت شد (از زمین بیرون رفت).
bound for Kashan
روانهی کاشان
the farthest bounds of civilization
دورترین مرزهای تمدن
within the bounds of the law
در محدودهی قانون
(bound-) بهسوی، در مسیر، در جهت
The southbound train will arrive in ten minutes.
قطار جنوب، ظرف ده دقیقه خواهد رسید.
Eastbound buses are delayed due to road construction.
اتوبوسهای شرق، بهخاطر ساختوساز جاده تأخیر دارند.
(bound-) محدودشده، مقید
Many villagers were snowbound after the blizzard.
پساز کولاک، بسیاری از اهالی روستا، اسیر برف شدند.
After the accident, he was bedbound for several weeks.
پساز تصادف، او چند هفتهای به تخت بیمارستان محدود شده بود.
(bound-) جلددار، صحافیشده
The library received several cloth-bound books.
کتابخانه، چند کتاب صحافیشده با پارچه دریافت کرد.
This is a beautifully gold-bound edition of the classic novel.
این نسخهی کلاسیک با جلد طلایی زیبا صحافی شده است.
(bound-) لبهدار، حاشیهدار
The blanket had wool-bound edges.
لبههای پتو با پشم پوشانده شده بود.
He wore a coat with fur-bound sleeves.
او، کتی با سرآستینهای لبهخز پوشیده بود.
دارای تعلق خاطر به، ملزم به ایثارگری، عمیقا وابسته
موظف، در محذور، به لحاظ اخلاقی موظف
گذشتهی ساده bound در زبان انگلیسی bounded است.
شکل سوم bound در زبان انگلیسی bounded است.
وجه وصفی حال bound در زبان انگلیسی bounding است.
سومشخص مفرد bound در زبان انگلیسی bounds است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bound» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bound