گذشتهی ساده:
boundedشکل سوم:
boundedسومشخص مفرد:
boundsوجه وصفی حال:
boundingکران، حد، مرز، محدود، سرحد، خیز، جستوخیز، محدود کردن، تعیین کردن، هممرز بودن،مجاوربودن، مشرف بودن (با on یا with)، جهیدن
آماده رفتن، عازم رفتن، مه یا، موجود، مقید، موظف
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
After school, the kids bounded towards home.
پس از مدرسه کودکان بهسوی خانه جستوخیز کردند.
The goats escaped the enclosure and were bounding off in all directions.
بزها از محوطه فرار کرده و به هر سو جستوخیز میکردند.
He cleared the flowerbed in one bound.
با یک جهش از روی باغچه پرید.
Our exports are growing by leaps and bounds.
صادرات ما به سرعت در حال رشد است.
The robbers bound his hands and feet, and escaped.
دزدان دست و پای او را بستند و فرار کردند.
bound together by vows of marriage
وابسته به هم از طریق سوگند ازدواج
legally bound to accept
قانوناً ملزم به پذیرش
The book was printed in England and bound in France.
کتاب در انگلیس چاپ و در فرانسه صحافی شده بود.
a team bound on winning
تیمی که مصمم به بردن است
bound for Kashan
روانهی کاشان
the farthest bounds of civilization
دورترین مرزهای تمدن
within the bounds of the law
در محدودهی قانون
Tehran is bounded by mountains on three sides.
تهران از سه سو به کوه محدود میشود.
Oceans bound America on two sides.
اقیانوسها امریکا را از دو سو در برمیگیرند.
The ball went out of bounds.
توپ اوت شد (از زمین بیرون رفت).
دارای تعلق خاطر به، ملزم به ایثارگری، عمیقا وابسته
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bound» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bound