گذشتهی ساده:
completedشکل سوم:
completedسومشخص مفرد:
completesوجه وصفی حال:
completingصفت تفضیلی:
more completeصفت عالی:
most completeمتبحر، ماهر، تمام و کمال، حسابی، حقیقی
He is the complete poet.
او به تمام معنا شاعر است.
تمام، پایان یافته، مختوم، انجامیده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
This book is not yet complete.
این کتاب هنوز تمام نیست.
کامل، تکمیل، بی کم و کاست، تمام عیار، گشت، آزگار
a complete list of the names and telephone numbers of the club members
فهرست کامل نام و شماره تلفن اعضای باشگاه
I have complete confidence in him.
به او اعتماد کامل دارم.
a complete set of china dishes
یک دست کامل ظرفهای چینی
کامل کردن، تکمیل کردن
a house complete with a swimming pool
خانهی دارای استخر
(پرسشنامه را) پر کردن
Please complete this form.
لطفاً این پرسشنامه را پر کنید.
(با موفقیت) انجام دادن
He completed nine passes.
(فوتبال امریکایی) او موفق به انجام نه پاس (هوایی) شد.
تمام کردن، به پایان رساندن، خاتمه دادن، انجامیدن
I hope this book will be completed in three years.
امیدوارم این کتاب سهساله تمام شود.
(در مورد قاشق و چنگال و چینی و ابزار و غیره) یک دست کامل
دارای
دو سال آزگار، دو سال تمام
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «complete» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/complete