شکل جمع:
integralsصفت تفضیلی:
more integralصفت عالی:
most integralضروری، بنیادی، اساسی، مهم، لازم
Teamwork is integral to the success of any project.
کار تیمی برای موفقیت هر پروژهای ضروری است.
Critical thinking skills are integral for problem-solving.
مهارتهای تفکر انتقادی برای حل مسئله لازم است.
انگلیسی بریتانیایی جداییناپذیر، جدانشدنی، لاینفک، یکپارچه، تماموکمال، تام، درست، صحیح، بیکسر، کامل
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
an integral part
بخش جداییناپذیر
a hospital, a medical school, and a laboratory all in one integral group
یک بیمارستان و یک دانشکدهی پزشکی و یک آزمایشگاه جملگی در یک گروه کامل
ریاضی انتگرال
indefinite integral
انتگرال نامعین، تابع اولیه
integral domain
دامنهی انتگرال
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «integral» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/integral