با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Extrinsic

ekˈstrɪnzɪk ekˈstrɪnzɪk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective formal
    خارجی، بیرونی
    • - The extrinsic factors influenced her decision to relocate.
    • - عوامل بیرونی بر تصمیم او برای نقل‌مکان تأثیر گذاشت.
    • - The extrinsic factors, such as weather conditions, affected the outcome of the experiment.
    • - عوامل بیرونی، مانند شرایط آب‌وهوایی، بر نتیجه‌ی آزمایش تأثیر گذاشت.
    • - one of the extrinsic features of this building
    • - یکی از ویژگی‌های بیرونی این ساختمان
  • adjective
    کالبدشناسی خارجی، اکسترنسیک (اشاره به ماهیچه‌ای که از قسمتی از بدن که آن را به فعالیت وا می‌دارد فاصله دارد)
    • - The extrinsic muscles of the eye facilitate its intricate motions.
    • - ماهیچه‌های خارجی چشم حرکات پیچیده‌ی آن را تسهیل می‌کنند.
    • - Extrinsic muscles of the foot guide its movements from afar.
    • - عضلات اکسترنسیک پا حرکات آن را از دور هدایت می‌کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد extrinsic

  1. adjective foreign
    Synonyms: acquired, alien, exotic, exterior, external, extraneous, gained, imported, outer, outside, outward, superficial
    Antonyms: essential, integral, interior, intrinsic, necessary

ارجاع به لغت extrinsic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «extrinsic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/extrinsic

لغات نزدیک extrinsic

پیشنهاد بهبود معانی