فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Extrinsic

ekˈstrɪnzɪk ekˈstrɪnzɪk

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective formal

خارجی، بیرونی

The extrinsic factors influenced her decision to relocate.

عوامل بیرونی بر تصمیم او برای نقل‌مکان تأثیر گذاشت.

The extrinsic factors, such as weather conditions, affected the outcome of the experiment.

عوامل بیرونی، مانند شرایط آب‌وهوایی، بر نتیجه‌ی آزمایش تأثیر گذاشت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

one of the extrinsic features of this building

یکی از ویژگی‌های بیرونی این ساختمان

adjective

کالبدشناسی خارجی، اکسترنسیک (اشاره به ماهیچه‌ای که از قسمتی از بدن که آن را به فعالیت وا می‌دارد فاصله دارد)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The extrinsic muscles of the eye facilitate its intricate motions.

ماهیچه‌های خارجی چشم حرکات پیچیده‌ی آن را تسهیل می‌کنند.

Extrinsic muscles of the foot guide its movements from afar.

عضلات اکسترنسیک پا حرکات آن را از دور هدایت می‌کنند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد extrinsic

  1. adjective foreign
    Synonyms:
    external outer outside alien exterior imported superficial acquired gained extraneous exotic
    Antonyms:
    essential necessary intrinsic integral interior

ارجاع به لغت extrinsic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «extrinsic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/extrinsic

لغات نزدیک extrinsic

پیشنهاد بهبود معانی