امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unnecessary

ʌnˈnesəseri ʌnˈnesəsri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more unnecessary
  • صفت عالی:

    most unnecessary

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
نالازم، غیرضروری، غیرواجب، بیش‌از‌حد لزوم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- It is unnecessary for you to come.
- آمدن شما لازم نیست.
- unnecessary precautions
- اقدامات احتیاطی غیرضروری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unnecessary

  1. adjective not required
    Synonyms: accidental, additional, avoidable, beside the point, casual, causeless, chance, dispensable, excess, exorbitant, expendable, extraneous, extrinsic, fortuitous, futile, gratuitous, haphazard, inessential, irrelevant, lavish, needless, noncompulsory, nonessential, optional, prodigal, profuse, random, redundant, supererogatory, superfluous, surplus, uncalled-for, uncritical, undesirable, unessential, unneeded, unrequired, useless, wanton, worthless
    Antonyms: indispensable, necessary, needed, required

ارجاع به لغت unnecessary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unnecessary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unnecessary

لغات نزدیک unnecessary

پیشنهاد بهبود معانی