صفت تفضیلی:
more haphazardصفت عالی:
most haphazardبیحسابوکتاب، بیقاعده، بینظم، بدون برنامه، بدون ترتیب، اللهبختکی، هردمبیل، اتفاقی، برحسب تصادف، شانسی
They met by the haphazard of chance.
آنان از روی تصادف روزگار با هم آشنا شدند.
The company’s haphazard management style led to confusion among employees.
سبک مدیریت بیبرنامهی شرکت باعث سردرگمی کارکنان شد.
The selection of the team members was haphazard.
گزینش اعضای تیم بیحسابوکتاب انجام شد.
اتفاق تصادفی، رویداد غیرقابل پیشبینی، پیشامد شانسی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The discovery of the new species was a complete haphazard.
کشف گونهی جدید اتفاقی کاملاً تصادفی بود.
Success sometimes depends on haphazard, not just hard work.
موفقیت گاهی به پیشامدهای شانسی بستگی دارد، نه فقط تلاش سخت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «haphazard» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/haphazard