آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۵ آذر ۱۴۰۳

    Straight

    streɪt streɪt

    شکل جمع:

    straights

    صفت تفضیلی:

    straighter

    صفت عالی:

    straightest

    معنی straight | جمله با straight

    adjective A2

    مستقیم، راست، صاف (خط و جاده و غیره)، صاف (مو)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    a straight road

    جاده‌ی مستقیم

    She's very thin and has long straight hair.

    او بسیار لاغر است و موهای صاف و بلندی دارد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She drew a straight line on the paper.

    روی کاغذ خط راست کشید.

    Her brothers have curly hair but her hair is straight.

    برادرانش موی فرفری دارند ولی موی او صاف است.

    adverb B2

    رک‌وراست، صاف‌وپوست‌کنده، صراحتاً

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    Let's talk straight about what's going on here.

    بیایید رک‌وراست در مورد آنچه در اینجا اتفاق می‌افتد، صحبت کنیم.

    He always speaks straight.

    همیشه صاف‌وپوست‌کنده حرف می‌زند.

    adverb B1

    مستقیم، مستقیماً، یک‌راست، بلافاصله

    After a long day at work, I went straight to bed without eating dinner.

    بعد از یک روز طولانی در محل کار، بدون اینکه شام ​​بخورم، مستقیم به رختخواب رفتم.

    She answered the phone straight away when it rang.

    وقتی تلفن زنگ خورد بلافاصله آن را جواب داد.

    adverb C1

    به‌طور واضح

    He couldn't see straight.

    نمی‌توانست به‌طور واضح ببیند.

    After rubbing his eyes, he could finally see straight.

    بعد از مالیدن چشمانش سرانجام توانست واضح ببیند.

    adjective C1

    واضح، سرراست

    The instructions were straight.

    دستورالعمل‌ها واضح بودند.

    I appreciate your straight answer.

    از پاسخ سرراست شما قدردانی می‌کنم.

    adjective B2

    تراز

    This picture is straight.

    این تصویر تراز است.

    The shelf is straight.

    قفسه تراز است.

    adjective

    ساده، بدون آمیزه

    I prefer my coffee straight.

    ترجیح می‌دهم قهوه‌ام ساده باشد.

    He takes his vodka straight.

    او ودکای خود را بدون آمیزه می‌خورد.

    adjective

    پیاپی، متوالی، پشت‌سر‌هم

    We have won seven straight games.

    هفت بازی پیاپی را برده‌ایم.

    Our team's current winning streak is impressive; we have won eleven straight games.

    بردهای فعلی تیم ما قابل توجه است؛ ما یازده بازی متوالی را برده‌ایم.

    adjective

    انگلیسی بریتانیایی مرتب، جمع‌وجور

    She always keeps her desk straight.

    او همیشه میزش را مرتب نگه می‌دارد.

    He likes to hang his clothes straight.

    دوست دارد لباس‌هایش را مرتب آویزان کند.

    adjective informal

    جدی

    His straight face gave nothing away.

    چهره‌ی جدی او چیزی را نشان نمی‌داد.

    You're so straight.

    خیلی جدی هستی.

    adjective informal

    معمولی (برای اشاره به شخص دگرجنس‌گرا یا ازدواج و پیوندی طبق همین گرایش)

    She's straight and looking for a boyfriend.

    او معمولی است و دنبال دوست‌پسر می‌گردد.

    She's not interested in women, she's straight.

    او به زنان علاقه‌ای ندارد، او معمولی است.

    adjective informal

    پاک (برای اشاره به شخصی که مواد مخدر یا الکل غیرقانونی مصرف نمی‌کند)

    My friends know I'm straight and don't offer me anything.

    دوستانم می‌دانند که پاک هستم و چیزی به من پیشنهاد نمی‌کنند.

    I've been straight for two years now.

    الان دو سال است که پاک هستم.

    adjective informal

    بی‌حساب، سربه‌سر (نه بدهکار نه طلبکار)

    I paid for the meal so now I'm straight.

    پول غذا رو دادم پس الان بی‌حسابم.

    As soon as I pay you back, we'll be straight.

    به محض اینکه پولت را پس بدهم، سربه‌سر خواهیم شد.

    noun countable

    ورزش قسمت مستقیم (مسیر مسابقه)

    straight, قسمت مستقیم (مسیر مسابقه)
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    The straight is the longest section of the racetrack.

    قسمت مستقیم طولانی‌ترین بخش مسیر مسابقه است.

    The straight provides an excellent opportunity for overtaking.

    قسمت مستقیم فرصت عالی برای سبقت را فراهم می‌کند.

    noun countable

    استریت (پنج ورق به‌ترتیب پشت‌سرهم از خال‌های مختلف در بازی پوکر)

    He won the hand with a straight.

    دست را با استریت برد.

    The player revealed his straight.

    بازیکن استریتش را رو کرد.

    noun countable informal

    آدم غیرهم‌جنس‌گرا (کسی که دگرجنس‌گرا است)

    He's always been known as a straight.

    او همیشه به‌عنوان یک آدم غیرهم‌جنس‌گرا شناخته شده است.

    The movie showcased a diverse group of characters, including a straight.

    این فیلم گروه متنوعی از شخصیت‌ها، از جمله یک آدم غیرهمجنس‌گرا را به نمایش گذاشت.

    verb - transitive

    (انگلیسی اسکاتلندی) مرتب کردن

    Straight the sheets on the bed before the guests arrive.

    قبل از آمدن مهمان‌ها ملحفه‌ها را مرتب کنید.

    The teacher asked the students to straight their desks after the activity.

    معلم از دانش‌آموزان خواست بعد از فعالیت میزهای خود را مرتب کنند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد straight

    1. adjective aligned; not curved
      Synonyms:
      direct level even right vertical upright linear true square consecutive continuous running solid short near inflexible unbroken aligned undeviating uninterrupted unbent smooth successive rectilinear erect unswerving perpendicular horizontal through in line in a line in a row like an arrow nonstop sheer plumb rectilineal unrelieved unfurled collinear beeline precipitous undistorted invariable
      Antonyms:
      curved twisted indirect
    1. adjective honest, fair
      Synonyms:
      fair good just reliable trustworthy upright decent honorable moral straightforward frank candid accurate authentic equitable law-abiding respectable aboveboard forthright plain blunt outright bald categorical summary point-blank fair and square unqualified
      Antonyms:
      dishonest unfair unjust corrupt
    1. adjective orderly
      Synonyms:
      organized neat tidy arranged in order sorted correct right exact shipshape put to rights
      Antonyms:
      disorderly disorganized disordered
    1. adjective unmixed
      Synonyms:
      pure plain strong unadulterated undiluted unmodified unqualified concentrated neat out-and-out thoroughgoing
      Antonyms:
      mixed diluted
    1. adjective conventional, square
      Synonyms:
      traditional conservative orthodox bourgeois buttoned-down
      Antonyms:
      unconventional untraditional different
    1. adverb immediately, directly
      Synonyms:
      now at once right away directly instantly straightaway forthwith exactly direct due right point-blank dead first off straightforwardly lineally undeviatingly in direct line as the crow flies
      Antonyms:
      later
    1. adverb honestly
      Synonyms:
      frankly candidly point-blank in plain english no holds barred no punches
      Antonyms:
      dishonestly indirectly

    Phrasal verbs

    straight up

    (انگلیس - عامیانه) دروغ نمی‌گویم، راست می‌گویم

    Collocations

    put the record straight

    سابقه‌ی امری را دقیقاً و صادقانه بیان کردن

    Idioms

    go straight

    به راه راست رفتن، به راه راست هدایت شدن، دست از تبهکاری کشیدن

    keep a straight face

    جلو خنده‌ی خود را گرفتن، خم به ابرو نیاوردن

    set someone straight about something

    چیزی را برای کسی روشن و مبرهن کردن

    put (or set) the record straight

    رفع سوء تفاهم کردن، شرح صحیح چیزی را دادن

    set straight

    در جریان گذاشتن، مطلع کردن، روشن کردن

    Idioms بیشتر

    shoot straight

    صادقانه عمل کردن یا حرف زدن

    straight from the shoulder

    1- (ضربه‌ی مشت و غیره) مستقیماً از شانه به جلو، سرراست 2- رک، صاف و پوست‌کنده

    straight arrow

    بچه‌مثبت (شخص)، صادق، درستکار (گاهی با تداعی خشکی و قدیمی‌مسلکی)

    لغات هم‌خانواده straight

    • noun
      straight
    • adjective
      straight
    • verb - transitive
      straighten
    • adverb
      straight

    سوال‌های رایج straight

    معنی straight به فارسی چی میشه؟

    کلمه "straight" در زبان انگلیسی معانی و کاربردهای متنوعی دارد که بسته به زمینه استفاده، می‌تواند به شکل‌های مختلفی معنا شود. در ادامه، به بررسی معانی، توضیحات و نکات جالب مرتبط با این کلمه می‌پردازیم.

    معانی اصلی

    - مستقیم: یکی از معانی اصلی "straight" به معنای «مستقیم» است. به عنوان مثال، وقتی می‌گوییم "a straight line" به معنای «یک خط مستقیم» است. این کاربرد در ریاضیات و هندسه بسیار رایج است.

    - صاف: در زمینه‌های دیگر، "straight" می‌تواند به معنای «صاف» نیز باشد. مثلاً در توصیف یک سطح یا یک شیء که هیچ انحنا یا برآمدگی ندارد.

    - راست: در زبان محاوره‌ای، "straight" ممکن است به معنای «راست» نیز به کار رود، مثلاً در توصیف چیزی که در مسیر خود منحرف نشده است.

    کاربردهای دیگر

    - در مورد رفتار یا شخصیت: "straight" می‌تواند به معنای «صادق» یا «مستقیم‌القول» نیز باشد. به عنوان مثال، وقتی کسی می‌گوید "I’m being straight with you" به این معناست که او در حال گفتن حقیقت است و در تلاش است تا صادق باشد.

    - جنسی: در زبان عامیانه، "straight" به معنای «مستقیم» در زمینه جنسی نیز به کار می‌رود و به افرادی اطلاق می‌شود که تمایل جنسی به جنس مخالف دارند. به عنوان مثال، "straight people" به معنای «افراد غیر همجنس‌گرا» است.

    نکات جالب

    - اصطلاحات و ترکیبات: "straight" در بسیاری از اصطلاحات و ترکیبات به کار می‌رود، مانند "straightforward" به معنای «ساده و واضح» یا "straight face" به معنای «صورت جدی».

    - تاثیر فرهنگی: مفهوم "straight" در جوامع مختلف بار معنایی متفاوتی دارد. در برخی فرهنگ‌ها، این واژه می‌تواند به عنوان یک صفت مثبت یا منفی تعبیر شود.

    - تاریخچه: ریشه کلمه "straight" به زبان انگلیسی قدیم بازمی‌گردد و از کلمه‌ای به نام "streccan" به معنای «کشیدن» یا «راست کردن» مشتق شده است.

    - کاربردهای هنری: در ادبیات و هنر، "straight" ممکن است به عنوان نمادی از صداقت، سادگی و وضوح استفاده شود. نویسندگان و هنرمندان ممکن است از این واژه برای انتقال مفاهیم عمیق‌تری استفاده کنند.

    شکل جمع straight چی میشه؟

    شکل جمع straight در زبان انگلیسی straights است.

    صفت تفضیلی straight چی میشه؟

    صفت تفضیلی straight در زبان انگلیسی straighter است.

    صفت عالی straight چی میشه؟

    صفت عالی straight در زبان انگلیسی straightest است.

    ارجاع به لغت straight

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «straight» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/straight

    لغات نزدیک straight

    • - straggler
    • - straggly
    • - straight
    • - straight angle
    • - straight arm
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.