فوراً، بیدرنگ، در یک آن، در یک لحظه
She shouted instantly.
او بیدرنگ فریاد کشید.
به مجرد اینکه، به محض اینکه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I came instantly when I saw the need.
به مجرد اینکه دیدم لازم است، آمدم.
(قدیمی) مصرانه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «instantly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/instantly