شکل جمع:
instantsدم، آن، لحظه
at the instant of death
در دم مرگ
They fell in love the instant they met.
آنان به مجرد ملاقات عاشق هم شدند.
Come here this instant!
همین الان بیا اینجا!
The instant she opened her eyes.
لحظهای که چشمانش را گشود.
The instant I saw her she burst out laughing.
تا او را دیدم زد زیر خنده.
فوری، آنی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She is running an instant risk of suffocating.
او در خطر فوری خفه شدن است.
instant obedience
اطاعت فوری (بیمعطلی)
instant coffee
قهوهی فوری
بیدرنگ، بدون تأخیر
به مجرد اینکه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «instant» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/instant