با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Late

leɪt leɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    later
  • صفت عالی:

    latest

توضیحات

مخفف این لغت در حالت عامیانه L8 است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective A1
دیر، دیر آینده، تأخیردار، دیرگاه، دیروقت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- during the late Middle Ages
- در اواخر قرون وسطی
- late winter
- دیرگاه در زمستان، اواخر زمستان
- my late father
- مرحوم پدرم
- The late Dehkhoda was the father of lexicography in Iran.
- شادروان دهخدا پدر فرهنگ‌نویسی در ایران بود.
- The late prime minister attended the meeting.
- نخست‌وزیر پیشین در جلسه حضور داشت.
- America's late allies
- متحدان پیشین امریکا
- the latest news
- آخرین خبرها
- as late as yesterday
- همین دیروز
- He was in his late fifties.
- او سال‌های آخر پنجاه سالگی را طی می‌کرد.
- This morning I got up late.
- امروز صبح دیر (از بستر) برخاستم.
- the late afternoon
- اواخر بعد از ظهر، بعد از ظهر دیر، غروب
- a late party
- مهمانی دیروقت
- a late riser
- کسی که همیشه دیر از بستر بلند می‌شود
- It's never too late to start learning.
- هیچ‌گاه برای آغاز یادگیری دیر نیست.
- You're always late!
- تو همیشه دیر می‌کنی!
- Why are you so late?
- چرا اینقدر دیر کردی؟
نمونه‌جمله‌های بیشتر
adjective
کند
adjective
مرحوم
- her late husband
- شوهر مرحوم او
adjective
اخیر، تازه، گذشته
- her latest poem
- تازه‌ترین شعر او
- a late news bulletin
- گزارش خبری تازه
adverb
اخیراً
- The plane is two hours late.
- هواپیما دو ساعت تأخیر دارد.
adverb
تا دیروقت، تا دیرگاه
- Last night, I stayed up late.
- دیشب تا دیرگاه بیدار ماندم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد late

  1. adjective not on time
    Synonyms: backward, behind, behindhand, behind time, belated, blown, delayed, dilatory, eleventh-hour, gone, held up, hung up, in a bind, in the lurch, jammed, lagging, last-minute, missed the boat, out of luck, overdue, postponed, put off, remiss, slow, stayed, strapped, tardy, too late, unpunctual
    Antonyms: early, on time, prompt, punctual
  2. adjective new
    Synonyms: advanced, fresh, just out, modern, recent
    Antonyms: antique, old, old-fashioned
  3. adjective dead
    Synonyms: asleep, bygone, cold, deceased, defunct, departed, erstwhile, ex-, exanimate, extinct, former, inanimate, lifeless, old, once, onetime, past, preceding, previous, quondam, sometime
    Antonyms: live
  4. adverb at the last minute
    Synonyms: backward, behind, behindhand, behind time, belatedly, dilatorily, slowly, tardily, unpunctual
    Antonyms: early, on time, punctually

Collocations

Idioms

  • of late

    اخیراً، تازگی

ارجاع به لغت late

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «late» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/late

لغات نزدیک late

پیشنهاد بهبود معانی