Lagging

    ˈlæɡɪŋ ˈlæɡɪŋ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      lagged

    • شکل سوم:

      lagged

    • سوم‌شخص مفرد:

      lags

    معنی

    noun
    کاهل، خسته‌کننده، آهسته، کند، عقب‌مانده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد lagging

    1. verb to move without spirit
      Synonyms:
      shuffling trudging plodding lounging slouching limping hobbling staggering faltering flagging shambling toddling
      Antonyms:
      dancing bounding scampering
    1. adjective not progressing and developing as fast as others, as in economic and social aspects
      Synonyms:
      underdeveloped undeveloped backward
    1. verb to cause to be later or slower than expected or desired
      Synonyms:
      delaying slowing detaining stalling retarding
    1. verb lock up or confine, in or as in a jail
      Synonyms:
      jailing imprisoning incarcerating immuring delaying lingering tarrying dallying dawdling loitering procrastinating dragging trailing straggling dillydallying dilly-dallying sauntering slackening flagging tiring inching poking
      Antonyms:
      hurrying rushing hastening running leading

    ارجاع به لغت lagging

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «lagging» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lagging

    لغات نزدیک lagging

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه