شکل جمع:
soresسخت، دشوار، مبرم، خشن، دردناک، ریشناک، دلریشکننده
sore struggles
مبارزات توانفرسا
with a sore heart
با قلبی آکنده از اندوه
My feet are sore from too much walking.
از پیادهروی زیاد پاهایم درد میکند.
a sore wound
زخم دردناک
I have a sore throat.
گلودرد دارم.
sore muscles
عضلاتی که درد میکنند
to be sore
درد کردن یا داشتن
I am sore all over.
همه جایم درد میکند.
sore news
خبر رنجآور
a sore subject
یک موضوع رنجآور
in sore need of help
شدیداً نیازمند به کمک
رنجیده، رنجیدهخاطر، عصبانی، ترشرو، اوقات تلخ
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Are you still sore at me?
آیا هنوز از من رنجیدهای؟
sore over what I had said
رنجیده به خاطر حرفی که من زده بودم
زخم، ریش، جراحت، جای زخم
His body was covered with sores.
بدنش از جراحت پوشیده بود.
The sore on my neck is getting worse.
زخم گردنم دارد بدتر میشود.
بسیار، به شدت، به سختی
نکتهی دردآور، چیزی که دربارهی آن شخص حساسیت دارد
چشمگیر و ناخوشایند بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sore» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sore