فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Irritated

ˈɪrɪteɪtɪd ˈɪrɪteɪtɪd

سوم‌شخص مفرد:

irritates

وجه وصفی حال:

irritating

صفت تفضیلی:

more irritated

صفت عالی:

most irritated

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2

عصبانی، خشمگین، برافروخته

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

I was so irritated when my phone died right in the middle of an important call.

وقتی تلفنم درست وسط یک تماس مهم خاموش شد، خیلی عصبانی شدم.

The irritated students complained loudly about the unfair grading policy.

دانشجویان خشمگین با صدای بلند از سیاست نمره‌دهی ناعادلانه شکایت کردند.

adjective

پف‌کرده، ورم‌کرده، ملتهب (قسمتی از بدن)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The doctor prescribed eye drops to help soothe my irritated eyes.

دکتر برای کمک به تسکین چشمان پف‌کرده‌ام قطره‌ی چشمی تجویز کرد.

She applied a soothing lotion to her irritated skin.

روی پوست ورم‌کرده‌اش لوسیون مالید.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد irritated

  1. adjective annoyed
    Synonyms:
    angry bothered troubled angered disturbed provoked irked

ارجاع به لغت irritated

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «irritated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/irritated

لغات نزدیک irritated

پیشنهاد بهبود معانی