فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Annoying

əˈnɔɪɪŋ əˈnɔɪɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    annoyed
  • شکل سوم:

    annoyed
  • سوم شخص مفرد:

    annoys
  • صفت تفضیلی:

    more annoying
  • صفت عالی:

    most annoying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective B1
    رنجش‌آور، اذیت‌کننده، آزاردهنده، مزاحم، ناراحت‌کننده
    • - the annoying noise of the loudspeaker
    • - صدای رنجش‌آور بلندگو
    • - My neighbor's loud music is really annoying, especially when I'm trying to concentrate on my work.
    • - صدای بلند موسیقی همسایه‌ام واقعاً آزاردهنده است؛ به‌ویژه زمانی که سعی می‌کنم روی کارم تمرکز کنم.
    • - The long wait at the doctor's office was quite annoying.
    • - انتظار طولانی در مطب دکتر واقعاً آزاردهنده بود.
    • - he and his annoying friends
    • - او و دوستان مزاحمش
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد annoying

  1. adjective causing irritation
    Synonyms: bothersome, vexatious, disturbing, troublesome, irritating, aggravating
    Antonyms: pleasant, soothing, pleasing, welcome, agreeable

ارجاع به لغت annoying

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «annoying» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/annoying

لغات نزدیک annoying

پیشنهاد بهبود معانی