آخرین به‌روزرسانی:

Annoying

əˈnɔɪɪŋ əˈnɔɪɪŋ

گذشته‌ی ساده:

annoyed

شکل سوم:

annoyed

سوم‌شخص مفرد:

annoys

صفت تفضیلی:

more annoying

صفت عالی:

most annoying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1

رنجش‌آور، اذیت‌کننده، آزاردهنده، مزاحم، ناراحت‌کننده

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

the annoying noise of the loudspeaker

صدای رنجش‌آور بلندگو

My neighbor's loud music is really annoying, especially when I'm trying to concentrate on my work.

صدای بلند موسیقی همسایه‌ام واقعاً آزاردهنده است؛ به‌ویژه زمانی که سعی می‌کنم روی کارم تمرکز کنم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The long wait at the doctor's office was quite annoying.

انتظار طولانی در مطب دکتر واقعاً آزاردهنده بود.

he and his annoying friends

او و دوستان مزاحمش

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد annoying

  1. adjective causing irritation
    Synonyms:
    irritating aggravating troublesome disturbing bothersome vexatious
    Antonyms:
    agreeable pleasant pleasing soothing welcome

ارجاع به لغت annoying

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «annoying» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/annoying

لغات نزدیک annoying

پیشنهاد بهبود معانی