امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Troublesome

ˈtrʌblsm ˈtrʌblsm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more troublesome
  • صفت عالی:

    most troublesome

معنی و نمونه‌جمله

adjective C2
پرزحمت، سخت، دردسردهنده، مصدع، رنج‌آور

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- a troublesome child
- بچه‌ی بدقلق
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد troublesome

  1. adjective bothersome, worrisome
    Synonyms:
    alarming annoying arduous burdensome damaging dangerous demanding difficult disquieting harassing hard heavy importunate inconvenient infestive intractable irksome irritating laborious mean messy murder oppressive painful pesky pestiferous pestilential problematic refractory repressive rough taxing tiresome tough tricky troublous trying ugly ungovernable unruly uphill upsetting vexatious vexing wearisome wicked worrying
    Antonyms:
    easy helpful nice useful

لغات هم‌خانواده troublesome

ارجاع به لغت troublesome

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «troublesome» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/troublesome

لغات نزدیک troublesome

پیشنهاد بهبود معانی