با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Taxing

ˈtæksɪŋ ˈtæksɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    taxed
  • شکل سوم:

    taxed
  • سوم شخص مفرد:

    taxes

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    پُرزحمت، طاقت‌فرسا، سخت، شاق
    • - The journey proved to be very taxing.
    • - کاشف به عمل آمد که مسافرت واقعاٌ طاقت‌فرسایی بود.
    • - The job was taxing, but there were some good moments.
    • - کار سختی بود،‌ اما لحظات خوشی هم داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد taxing

  1. adjective burdensome
    Synonyms: demanding, difficult, disturbing, enervating, exacting, exigent, grievous, heavy, onerous, oppressive, punishing, sapping, stressful, tedious, tiring, tough, troublesome, trying, wearing, wearisome, weighty
    Antonyms: easy, untroubling

لغات هم‌خانواده taxing

ارجاع به لغت taxing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «taxing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/taxing

لغات نزدیک taxing

پیشنهاد بهبود معانی