فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Taxing

ˈtæksɪŋ ˈtæksɪŋ

گذشته‌ی ساده:

taxed

شکل سوم:

taxed

سوم‌شخص مفرد:

taxes

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

پُرزحمت، طاقت‌فرسا، سخت، شاق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The journey proved to be very taxing.

کاشف به عمل آمد که مسافرت واقعاٌ طاقت‌فرسایی بود.

The job was taxing, but there were some good moments.

کار سختی بود،‌ اما لحظات خوشی هم داشت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد taxing

  1. adjective burdensome
    Synonyms:
    difficult heavy tough troublesome tiring demanding stressful wearing oppressive onerous tedious trying weighty disturbing exacting punishing wearisome exigent enervating sapping grievous
    Antonyms:
    easy untroubling

لغات هم‌خانواده taxing

  • verb - transitive
    tax

ارجاع به لغت taxing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «taxing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/taxing

لغات نزدیک taxing

پیشنهاد بهبود معانی