خستهکننده
After a wearing journey, he finally arrived at his destination.
پس از سفری خستهکننده، سرانجام به مقصدش رسید.
The repetitive tasks at work are wearing.
کارهای تکراری در محل کار خستهکننده هستند.
پوشیدنی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The new smartwatch is a popular wearing gadget.
این ساعت هوشمند جدید ابزار پوشیدنی محبوبی است.
I'm not a fan of wearing gadgets.
طرفدار ابزارهای پوشیدنی نیستم.
ناآگاه به جوانب کار یا موضوع، غافل
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «wearing» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wearing