آخرین به‌روزرسانی:

Wearing

ˈwerɪŋ ˈweərɪŋ

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

خسته‌کننده

After a wearing journey, he finally arrived at his destination.

پس از سفری خسته‌کننده، سرانجام به مقصدش رسید.

The repetitive tasks at work are wearing.

کارهای تکراری در محل کار خسته‌کننده هستند.

adjective

پوشیدنی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The new smartwatch is a popular wearing gadget.

این ساعت هوشمند جدید ابزار پوشیدنی محبوبی است.

I'm not a fan of wearing gadgets.

طرفدار ابزارهای پوشیدنی نیستم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wearing

  1. adjective causing fatigue
    Synonyms:
    tiring exhausting draining fatiguing hard difficult long wearying upsetting discomforting nerve-racking endless jolting
    Antonyms:
    stimulating invigorating bracing

Idioms

wearing blinkers

ناآگاه به جوانب کار یا موضوع، غافل

لغات هم‌خانواده wearing

  • adjective
    wearing, worn

ارجاع به لغت wearing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wearing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wearing

لغات نزدیک wearing

پیشنهاد بهبود معانی