فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Bracing

ˈbreɪsɪŋ ˈbreɪsɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    braced
  • شکل سوم:

    braced
  • سوم‌شخص مفرد:

    braces

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
نیروبخش، دل‌انگیز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The cool breeze provided a bracing sensation.
- نسیم خنک حسی نیروبخش به ارمغان آورد.
- The bracing taste of the apple provided a burst of energy to start my day.
- طعم دل‌انگیز سیب انرژی زیادی برای شروع روزم فراهم کرد.
noun
مهاربند، مهاربندی
- The bracing on this scaffold is strong.
- مهاربند روی این داربست قوی است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bracing

  1. adjective brisk; exhilarating
    Synonyms:
    invigorating stimulating energizing refreshing lively fresh cool crisp brisk quickening reviving tonic animating exhilarative exhilarating vigorous restorative fortifying rousing stimulative
    Antonyms:
    tiring exhausting debilitating

ارجاع به لغت bracing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bracing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bracing

لغات نزدیک bracing

پیشنهاد بهبود معانی