گذشتهی ساده:
bracedشکل سوم:
bracedسومشخص مفرد:
bracesنیروبخش، دلانگیز
The cool breeze provided a bracing sensation.
نسیم خنک حسی نیروبخش به ارمغان آورد.
The bracing taste of the apple provided a burst of energy to start my day.
طعم دلانگیز سیب انرژی زیادی برای شروع روزم فراهم کرد.
مهاربند، مهاربندی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The bracing on this scaffold is strong.
مهاربند روی این داربست قوی است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bracing» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bracing