فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Bracing

ˈbreɪsɪŋ ˈbreɪsɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    braced
  • شکل سوم:

    braced
  • سوم شخص مفرد:

    braces

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    نیروبخش، دل‌انگیز
    • - The cool breeze provided a bracing sensation.
    • - نسیم خنک حسی نیروبخش به ارمغان آورد.
    • - The bracing taste of the apple provided a burst of energy to start my day.
    • - طعم دل‌انگیز سیب انرژی زیادی برای شروع روزم فراهم کرد.
  • noun
    مهاربند، مهاربندی
    • - The bracing on this scaffold is strong.
    • - مهاربند روی این داربست قوی است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد bracing

  1. adjective brisk; exhilarating
    Synonyms: animating, chilly, cool, crisp, energizing, exhilarative, fortifying, fresh, invigorating, lively, quickening, refreshing, restorative, reviving, rousing, stimulating, stimulative, tonic, vigorous
    Antonyms: debilitating, exhausting, tiring

ارجاع به لغت bracing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bracing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bracing

لغات نزدیک bracing

پیشنهاد بهبود معانی