همچنین میتوان از stimulatory بهجای stimulative استفاده کرد.
محرک، برانگیزاننده، تحریککننده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His stimulative ideas contributed significantly to the project's success.
ایدههای برانگیزاننده او کمک قابل توجهی به موفقیت پروژه کرد.
The teacher introduced a stimulative discussion to engage the students.
معلم یک بحث تحریککننده برای درگیر کردن دانشآموزان ارائه کرد.
The stimulatory effects of caffeine can enhance focus and alertness.
اثرات محرک کافئین میتواند تمرکز و هوشیاری را افزایش دهد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stimulative» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stimulative