آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۳ بهمن ۱۴۰۲

    Cool

    kuːl kuːl

    گذشته‌ی ساده:

    cooled

    شکل سوم:

    cooled

    سوم‌شخص مفرد:

    cools

    وجه وصفی حال:

    cooling

    صفت تفضیلی:

    cooler

    معنی cool | جمله با cool

    adjective B1

    خنک، کمی سرد (خوشایند) (در مورد هوا و آب و لباس و جا و غیره)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    A cool breeze was blowing.

    نسیم خنکی می‌وزید.

    The room was cool and pleasant.

    اتاق کمی سرد و دلپذیر بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    This blanket is cool in summer and warm in winter.

    این پتو در تابستان خنک و در زمستان گرم است.

    cool beer

    آبجوی خنک

    adjective

    خونسرد، آرام، باوقار، خوددار (شخص)، آرام، متین (رفتار و لحن و غیره)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    cool in emergencies

    خونسرد در مواقع بحرانی

    She remained cool, even in the face of adversity.

    او حتی در مواجهه با سختی‌ها آرام بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He gave a cool and measured response to the criticism.

    به انتقادها پاسخ آرام و سنجیده‌ای داد.

    adjective informal

    شیک (به گونه‌ای که مردم آن را تحسین کنند)

    His sunglasses are so cool that everyone wants to have a pair.

    عینک آفتابی او آن‌قدر شیک است که همه دوست دارند یکی از آن داشته باشند.

    She always dresses in cool outfits that catch everyone's attention.

    او همیشه لباس‌های شیکی می‌پوشد که توجه همه را به خود جلب می‌کند.

    adjective informal

    خفن، محشر، عالی، معرکه

    That movie is really cool.

    آن فیلم واقعاً معرکه است.

    They seem like any group of teenagers trying to look cool.

    به نظر می‌رسد که آن‌ها مانند هر گروهی از نوجوانان هستند که سعی می‌کنند خفن به نظر برسند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The party was so cool.

    مهمونی خیلی خفن بود.

    That new song is so cool.

    اون آهنگ جدید خیلی محشره.

    This restaurant has a cool ambiance and the food is delicious.

    این رستوران فضای عالی‌ای داره و غذاها خیلی خوشمزه است.

    adjective informal

    حله، قبوله

    Sure, you can borrow my car. Just be careful with it, okay? Cool.

    حتماً، می‌تونی ماشینم رو قرض بگیری. فقط مواظبش باش، باشه؟ قبوله.

    Don't worry, I understand you're busy. We can reschedule for another time. Cool?

    نگران نباش، می‌فهمم سرت شلوغه. می‌تونیم برای زمان دیگری برنامه‌ریزی کنیم. حله؟

    adjective

    رنگ آبی‌فام، سبزفام

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی رنگ

    مشاهده

    The ocean appeared cool.

    اقیانوس آبی‌فام ظاهر شد.

    He wore a cool, light jacket.

    ژاکت سبزفام سبکی به تن داشت.

    adjective

    سرد، غیرصمیمانه، بی‌تفاوت، بی‌اعتنا

    a cool welcome

    خوشامد سرد

    I felt hurt by his cool behavior at the party.

    از رفتار غیرصمیمانه‌اش در مهمانی ناراحت شدم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He was cool toward my suggestion.

    نسبت به پیشنهاد من بی‌تفاوت بود.

    noun singular

    خنکی (the cool)

    I love the cool of the morning.

    عاشق خنکی صبح هستم.

    We sought refuge in the cool of the forest, escaping the heat of the city.

    برای فرار از گرمای شهر به خنکی جنگل پناه بردیم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    As night fell, the cool enveloped the city.

    با فرا رسیدن شب، خنکی شهر را فرا گرفت.

    noun uncountable informal

    خونسردی

    Despite the chaos, she maintained her cool.

    علی‌رغم هرج‌ومرج، خونسردی‌اش را حفظ کرد.

    His cool was unmatched.

    خونسردی‌اش بی‌نظیر بود.

    verb - intransitive verb - transitive

    خنک کردن، خنک شدن، کمی سرد کردن، کمی سرد شدن

    This machine cools the water.

    این دستگاه آب را خنک می‌کند.

    Don't forget to cool the drinks before the party starts.

    فراموش نکنید که نوشیدنی‌ها را قبل از شروع مهمانی کمی سرد کنید.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    In the middle of the autumn, the weather begins to cool.

    در میانه‌های پاییز (اواسط پاییز) هوا رو به سردی می‌رود.

    verb - intransitive

    فروکش کردن (خشم و دوستی و غیره)

    when their tempers cool

    هنگامی که خشم آن‌ها فروکش کند

    After a while, their love for each other began to cool.

    پس از چندی عشق آن‌ها نسبت به هم فروکش کرد (رو به سردی نهاد).

    verb - transitive

    فرونشاندن، آرام کردن

    I tried to cool the situation down by offering a compromise.

    سعی کردم با مدارا اوضاع را آرام کنم.

    She tried to cool her temper by taking deep breaths.

    سعی کرد با نفس‌های عمیق خشمش را فرو بنشاند.

    verb - intransitive verb - transitive

    اقتصاد کاهش دادن، کاهش یافتن (قیمت و تقاضا و غیره)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

    مشاهده

    The business's sales cooled considerably during the winter months.

    فروش این کسب‌وکار در ماه‌های زمستان به میزان قابل توجهی کاهش یافت.

    The demand for luxury goods cooled as the economy entered a recession.

    با ورود اقتصاد به رکود، تقاضا برای کالاهای لوکس کاهش یافت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The government's new policies aim to cool inflation and stabilize prices.

    هدف سیاست‌های جدید دولت کاهش تورم و تثبیت قیمت‌ها است.

    adjective informal

    شیرین، مک (برای تأکید بر مقدار پول یا مبلغ)

    He won a cool thousand dollars.

    او هزار دلار شیرین برنده شد.

    He's got a cool million dollars in the bank.

    یک میلیون دلار مک توی بانک داره.

    adjective

    موسیقی ملایم

    The piano keys produced a cool sound.

    کلیدهای پیانو صدایی ملایم تولید می‌کردند.

    The guitar's strings produced a cool sound.

    سیم‌های گیتار صدای ملایمی تولید می‌کردند.

    noun uncountable

    شیکی

    I envy her cool.

    به شیکی‌اش حسادت می‌کنم.

    She has an impeccable cool.

    شیکی بی‌عیب‌ونقصی دارد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد cool

    1. adjective cold, nippy
      Synonyms:
      cold chilly chilling chilled refreshing nippy biting wintry air-conditioned coldish shivery frosty frigid Arctic chill nipping algid gelid frore snappy hawkish
      Antonyms:
      warm temperate hot
    1. adjective calm, collected
      Synonyms:
      calm coolheaded composed relaxed placid serene tranquil unruffled unflappable together collected assured levelheaded detached impassive unagitated self-possessed self-controlled nonchalant deliberate dispassionate unemotional unexcited phlegmatic philosophical stolid imperturbable
      Antonyms:
      upset excited agitated annoyed
    1. adjective aloof, disapproving
      Synonyms:
      unfriendly distant reserved indifferent uninterested annoyed withdrawn unresponsive standoffish apathetic uncommunicative aloof unsociable offended lukewarm offish frigid unwelcoming unapproachable impertinent insolent impudent procacious solitary offhand unenthusiastic incurious
      Antonyms:
      friendly kind warm approving responsive
    1. adjective excellent
      Synonyms:
      neat marvelous swell divine sensational glorious keen dandy hunky-dory boss nifty
      Antonyms:
      unpopular poor uncool square
    1. verb chill
      Synonyms:
      reduce moderate calm temper refrigerate lessen mitigate abate freeze lose heat air-condition air-cool infrigidate frost
      Antonyms:
      warm heat
    1. verb take a break; abate
      Synonyms:
      reduce calm moderate control restrain quiet lessen mitigate temper suppress chill calm down compose dampen allay assuage simmer down repress rein
      Antonyms:
      continue increase go on step up

    Phrasal verbs

    cool down

    خنک شدن یا کردن

    آرام شدن

    cool off

    سرد شدن (و به حرارت طبیعی یا معمولی خود رسیدن)

    بی‌علاقه شدن، اشتیاق خود را از دست دادن، آرام شدن

    Idioms

    cool it!

    خونسرد باش!، تندی نکن!، دست نگه دار!

    lose one's cool

    خونسردی خود را از دست دادن، از جا در رفتن، برآشفتن

    keep one's cool

    خونسردی خود را حفظ کردن، آرامش خود را از دست ندادن، آرامش خود را حفظ کردن

    play it cool

    با خونسردی عمل کردن، دستپاچه یا آشفته نشدن

    خونسردانه عمل کردن

    cool as a cucumber

    بسیار آرام و خون‌سرد، بی‌خیال (ککش هم نگزید) (انگارنه‌انگار)

    لغات هم‌خانواده cool

    noun
    cool, coolness, cooler, coolant
    adjective
    cool
    verb - transitive
    cool
    adverb
    coolly

    سوال‌های رایج cool

    گذشته‌ی ساده cool چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده cool در زبان انگلیسی cooled است.

    شکل سوم cool چی میشه؟

    شکل سوم cool در زبان انگلیسی cooled است.

    وجه وصفی حال cool چی میشه؟

    وجه وصفی حال cool در زبان انگلیسی cooling است.

    سوم‌شخص مفرد cool چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد cool در زبان انگلیسی cools است.

    صفت تفضیلی cool چی میشه؟

    صفت تفضیلی cool در زبان انگلیسی cooler است.

    صفت عالی cool چی میشه؟

    صفت عالی cool در زبان انگلیسی coolest است.

    ارجاع به لغت cool

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «cool» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cool

    لغات نزدیک cool

    • - cookstove
    • - cookware
    • - cool
    • - cool as a cucumber
    • - cool down
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    seamstress score a goal scarcely scape scammer savor savior savage saul room temperature doozy doth downtime doyle drama queen تکذیب تکذیب کردن حمام ساقی ماهی تهی‌خار ماهی دیواربین ماهی جنگجو ماهی گوپی ماهی تترانئون ماهی‌ماهی ماهی پلاتی ماهی دم‌شمشیری لپ‌تاپ قاروقور قباد
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.