گذشتهی ساده:
cooledشکل سوم:
cooledسومشخص مفرد:
coolsوجه وصفی حال:
coolingصفت تفضیلی:
coolerصفت عالی:
coolestخنک، کمی سرد (خوشایند) (در مورد هوا و آب و لباس و جا و غیره)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
A cool breeze was blowing.
نسیم خنکی میوزید.
The room was cool and pleasant.
اتاق کمی سرد و دلپذیر بود.
This blanket is cool in summer and warm in winter.
این پتو در تابستان خنک و در زمستان گرم است.
cool beer
آبجوی خنک
خونسرد، آرام، باوقار، خوددار (شخص)، آرام، متین (رفتار و لحن و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
cool in emergencies
خونسرد در مواقع بحرانی
She remained cool, even in the face of adversity.
او حتی در مواجهه با سختیها آرام بود.
He gave a cool and measured response to the criticism.
به انتقادها پاسخ آرام و سنجیدهای داد.
شیک (به گونهای که مردم آن را تحسین کنند)
His sunglasses are so cool that everyone wants to have a pair.
عینک آفتابی او آنقدر شیک است که همه دوست دارند یکی از آن داشته باشند.
She always dresses in cool outfits that catch everyone's attention.
او همیشه لباسهای شیکی میپوشد که توجه همه را به خود جلب میکند.
خفن، محشر، عالی، معرکه
That movie is really cool.
آن فیلم واقعاً معرکه است.
They seem like any group of teenagers trying to look cool.
به نظر میرسد که آنها مانند هر گروهی از نوجوانان هستند که سعی میکنند خفن به نظر برسند.
The party was so cool.
مهمونی خیلی خفن بود.
That new song is so cool.
اون آهنگ جدید خیلی محشره.
This restaurant has a cool ambiance and the food is delicious.
این رستوران فضای عالیای داره و غذاها خیلی خوشمزه است.
حله، قبوله
Sure, you can borrow my car. Just be careful with it, okay? Cool.
حتماً، میتونی ماشینم رو قرض بگیری. فقط مواظبش باش، باشه؟ قبوله.
Don't worry, I understand you're busy. We can reschedule for another time. Cool?
نگران نباش، میفهمم سرت شلوغه. میتونیم برای زمان دیگری برنامهریزی کنیم. حله؟
رنگ آبیفام، سبزفام
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی رنگ
The ocean appeared cool.
اقیانوس آبیفام ظاهر شد.
He wore a cool, light jacket.
ژاکت سبزفام سبکی به تن داشت.
سرد، غیرصمیمانه، بیتفاوت، بیاعتنا
a cool welcome
خوشامد سرد
I felt hurt by his cool behavior at the party.
از رفتار غیرصمیمانهاش در مهمانی ناراحت شدم.
He was cool toward my suggestion.
نسبت به پیشنهاد من بیتفاوت بود.
خنکی (the cool)
I love the cool of the morning.
عاشق خنکی صبح هستم.
We sought refuge in the cool of the forest, escaping the heat of the city.
برای فرار از گرمای شهر به خنکی جنگل پناه بردیم.
As night fell, the cool enveloped the city.
با فرا رسیدن شب، خنکی شهر را فرا گرفت.
خونسردی
Despite the chaos, she maintained her cool.
علیرغم هرجومرج، خونسردیاش را حفظ کرد.
His cool was unmatched.
خونسردیاش بینظیر بود.
خنک کردن، خنک شدن، کمی سرد کردن، کمی سرد شدن
This machine cools the water.
این دستگاه آب را خنک میکند.
Don't forget to cool the drinks before the party starts.
فراموش نکنید که نوشیدنیها را قبل از شروع مهمانی کمی سرد کنید.
In the middle of the autumn, the weather begins to cool.
در میانههای پاییز (اواسط پاییز) هوا رو به سردی میرود.
فروکش کردن (خشم و دوستی و غیره)
when their tempers cool
هنگامی که خشم آنها فروکش کند
After a while, their love for each other began to cool.
پس از چندی عشق آنها نسبت به هم فروکش کرد (رو به سردی نهاد).
فرونشاندن، آرام کردن
I tried to cool the situation down by offering a compromise.
سعی کردم با مدارا اوضاع را آرام کنم.
She tried to cool her temper by taking deep breaths.
سعی کرد با نفسهای عمیق خشمش را فرو بنشاند.
اقتصاد کاهش دادن، کاهش یافتن (قیمت و تقاضا و غیره)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی اقتصاد
The business's sales cooled considerably during the winter months.
فروش این کسبوکار در ماههای زمستان به میزان قابل توجهی کاهش یافت.
The demand for luxury goods cooled as the economy entered a recession.
با ورود اقتصاد به رکود، تقاضا برای کالاهای لوکس کاهش یافت.
The government's new policies aim to cool inflation and stabilize prices.
هدف سیاستهای جدید دولت کاهش تورم و تثبیت قیمتها است.
شیرین، مک (برای تأکید بر مقدار پول یا مبلغ)
He won a cool thousand dollars.
او هزار دلار شیرین برنده شد.
He's got a cool million dollars in the bank.
یک میلیون دلار مک توی بانک داره.
موسیقی ملایم
The piano keys produced a cool sound.
کلیدهای پیانو صدایی ملایم تولید میکردند.
The guitar's strings produced a cool sound.
سیمهای گیتار صدای ملایمی تولید میکردند.
شیکی
I envy her cool.
به شیکیاش حسادت میکنم.
She has an impeccable cool.
شیکی بیعیبونقصی دارد.
سرد شدن (و به حرارت طبیعی یا معمولی خود رسیدن)
بیعلاقه شدن، اشتیاق خود را از دست دادن، آرام شدن
خونسرد باش!، تندی نکن!، دست نگه دار!
خونسردی خود را از دست دادن، از جا در رفتن، برآشفتن
خونسردی خود را حفظ کردن، آرامش خود را از دست ندادن، آرامش خود را حفظ کردن
بسیار آرام و خونسرد، بیخیال (ککش هم نگزید) (انگارنهانگار)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «cool» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cool