امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Frigid

ˈfrɪdʒɪd ˈfrɪdʒɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more frigid
  • صفت عالی:

    most frigid

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بسیار سرد، منجمد، دارای اندکی تمایل جنسی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The northern part of Canada becomes frigid in winter.
- بخش شمالی کانادا در زمستان بسیار سرد می‌شود.
- the frigid waters of the North Atlantic
- آب‌های بسیار سرد شمال اقیانوس اطلس
- his frigid reaction to our proposal
- واکنش بسیار سرد او نسبت به پیشنهاد ما
- A welcome that was polite but frigid.
- استقبالی که مؤدبانه ولی بسیار سرد بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد frigid

  1. adjective extremely cold
    Synonyms:
    antarctic arctic chill chilly cool freezing frost-bound frosty frozen gelid glacial hyperboreal icebox ice-cold icy refrigerated Siberian snappy three-dog night wintry
    Antonyms:
    hot warm
  1. adjective unresponsive
    Synonyms:
    aloof austere chilly cold cold-hearted cold-shoulder cool forbidding formal frosty icy impotent indifferent lifeless passionless passive repellent rigid stiff unapproachable unbending unfeeling unloving
    Antonyms:
    amicable amorous lovable loving responsive warm

ارجاع به لغت frigid

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «frigid» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/frigid

لغات نزدیک frigid

پیشنهاد بهبود معانی