Passive

ˈpæsɪv ˈpæsɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more passive
  • صفت عالی:

    most passive

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective B1
منفعل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
noun adjective
انفعالی، مفعول، تأثر‌پذیر، تابع، بی‌حال، دستخوش عامل خارجی، غیر‌فعال، مطیع و تسلیم، کنش‌پذیر
- passive voice
- وجه مجهول
- a passive girl who prefers to daydream at home
- دختر بی‌حالی که ترجیح می‌دهد در خانه رؤیاپردازی کند
- They put down their weapons passively and surrendered.
- آن‌ها با بی‌عاری سلاح‌های خود را زمین گذاشتند و تسلیم شدند.
- Passive vocabulary.
- واژگان ناکنشور/منفعل (لغت‌هایی که شخص می‌داند؛ ولی به کار نمی‌برد).
- That event made some of the passive elements of the party very active.
- آن رویداد عوامل ناکنشور حزب را سخت به فعالیت در آورد.
- Some men like women who are passive.
- برخی مردان زنان مطیع را دوست دارند.
- He hoped to turn her into a passive instrument of his will.
- امیدوار بود که او را آلت بی‌اراده‌ی خواسته‌های خود کند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد passive

  1. adjective lifeless, inactive
    Synonyms: acquiescent, apathetic, asleep, bearing, compliant, cool, docile, enduring, flat, forbearing, going through motions, hands off, idle, indifferent, inert, laid-back, latent, long-suffering, moony, motionless, nonresistant, nonviolent, patient, phlegmatic, poker-faced, quiescent, quiet, receptive, resigned, sleepy, static, stolid, submissive, tractable, unassertive, unflappable, uninvolved, unresisting, walking through it, yielding
    Antonyms: active, dynamic, lively

لغات هم‌خانواده passive

ارجاع به لغت passive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «passive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/passive

لغات نزدیک passive

پیشنهاد بهبود معانی