صفت تفضیلی:
more passiveصفت عالی:
most passiveانفعالی، مفعول، تأثرپذیر، تابع، بیحال، دستخوش عامل خارجی، غیرفعال، مطیع و تسلیم، کنشپذیر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
passive voice
وجه مجهول
a passive girl who prefers to daydream at home
دختر بیحالی که ترجیح میدهد در خانه رؤیاپردازی کند
They put down their weapons passively and surrendered.
آنها با بیعاری سلاحهای خود را زمین گذاشتند و تسلیم شدند.
Passive vocabulary.
واژگان ناکنشور/منفعل (لغتهایی که شخص میداند؛ ولی به کار نمیبرد).
That event made some of the passive elements of the party very active.
آن رویداد عوامل ناکنشور حزب را سخت به فعالیت در آورد.
Some men like women who are passive.
برخی مردان زنان مطیع را دوست دارند.
He hoped to turn her into a passive instrument of his will.
امیدوار بود که او را آلت بیارادهی خواستههای خود کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «passive» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/passive