آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۵ آبان ۱۴۰۴

    Still

    stɪl stɪl

    صفت تفضیلی:

    stiller

    صفت عالی:

    stillest

    معنی still | جمله با still

    adverb A2

    هنوز، باز هم، هنوز هم

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    Drink the tea while it is still warm.

    چای را تا هنوز گرم است بخور.

    I couldn't eat that much, so I'm still hungry.

    نتوانستم خیلی غذا بخورم و باز هم گرسنه‌ام.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He still speaks English poorly.

    هنوز هم انگلیسی بد حرف می‌زند.

    She is still crying.

    هنوز دارد گریه می‌کند.

    adverb B1

    ولی، اما، بااین‌وجود، بااین‌حال

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    She had a cold; she still went to school.

    سرماخوردگی داشت، با‌این‌حال به مدرسه رفت.

    Siamack is tall, but Cyrus is still taller.

    سیامک قد بلند است؛ ولی سیروس بلندتر است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He took good care of himself, still he died young.

    از خودش خوب مراقبت می‌کرد، با‌وجود‌این جوان‌مرگ شد.

    adverb B2

    بیشتر، حتی

    She was tired, but she felt still stronger after the workout.

    او خسته بود، اما بعد از تمرین بیشتر احساس قدرت کرد.

    The movie was entertaining, and the sequel was still better.

    فیلم اول سرگرم‌کننده بود و دنباله‌اش حتی از آن هم بهتر بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He studied hard for the exam, yet he feels he needs to prepare still more.

    او برای امتحان سخت درس خواند، اما احساس می‌کند که باید حتی بیشتر آماده شود.

    adjective adverb B2

    بی‌حرکت، راکد، ساکن

    Sit still so that I can take your pulse.

    بی‌حرکت بنشین تا نبضت را بگیرم.

    The cat sat completely still, watching the bird.

    گربه کاملاً ساکن نشست و پرنده را تماشا کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the still water of the lake

    آب راکد دریاچه

    adjective B1

    انگلیسی بریتانیایی (نوشیدنی) بی‌گاز، بدون گاز

    I ordered a still water with my meal.

    من با وعده‌ی غذایی خود آب بدون گاز سفارش دادم.

    She prefers still beverages over sparkling ones.

    او نوشیدنی‌های بی‌گاز را به نوشیدنی‌های گازدار ترجیح می‌دهد.

    verb - transitive

    آرام کردن، ساکت کردن، خاموش کردن

    Her sweet voice stilled my nerves.

    صدای شیرین او اعصابم را آرام می‌کرد.

    The city was stilled by terror.

    وحشت، شهر را غرق در سکوت کرده بود.

    noun countable

    سینما و تئاتر عکس (از صحنه‌ی اکشن فیلم)

    The director shared a stunning still from the movie's climactic scene.

    کارگردان عکسی خیره‌کننده از صحنه‌ی سینمایی فیلم به اشتراک گذاشت.

    He admired the still that showcased the film's breathtaking visuals.

    او عکسی که تصاویر نفس‌گیر فیلم را به نمایش می‌گذاشت را تحسین کرد.

    noun uncountable

    ادبی سکوت، خاموشی

    The still of the night brought a sense of peace to the village.

    خاموشی شب احساس آرامش به روستا آورد.

    In the still, we could hear the gentle rustle of leaves.

    در سکوت، می‌توانستیم صدای ملایم خش‌خش برگ‌ها را بشنویم.

    noun countable

    دستگاه چکانش، دستگاه تقطیر

    The distillery's still produced the finest whiskey in the region.

    دستگاه تقطیر او بهترین ویسکی منطقه را تولید می‌کند.

    The old still in the barn was covered in dust.

    دستگاه چکانش قدیمی در انبار پوشیده در گردو‌غبار بود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد still

    1. adjective calm, motionless, quiet
      Synonyms:
      quiet motionless silent peaceful tranquil placid serene stable fixed inert lifeless stationary soundless at rest hushed undisturbed unruffled untroubled noiseless restful pacific smooth static unstirring halcyon deathlike deathly deathly quiet deathly still stock-still buttoned up clammed up closed close-mouthed sealed hushful stagnant whist
      Antonyms:
      moving agitated stirred unquiet
    1. conjunction however
      Synonyms:
      but yet still and all nevertheless though besides furthermore even nonetheless notwithstanding after all howbeit withal for all that
    1. noun quiet
      Synonyms:
      silence peace quietness stillness tranquillity quietude soundlessness noiselessness hush
      Antonyms:
      noise disturbance commotion
    1. verb make quiet, motionless, calm
      Synonyms:
      calm quiet stop hush silence pacify soothe compose settle muffle appease subdue allay lull alleviate tranquilize arrest smooth gag squash becalm quieten shush stall balm fix choke muzzle decrease volume shut up smooth over shut down slack squelch
      Antonyms:
      disturb agitate irritate move

    Collocations

    still water

    آب راکد، آب ساکن، آب غیرروان، مرداب

    آب بدون گاز

    much less (or still less)

    خیلی کمتر، باز هم کمتر، از این هم کمتر، اصلاً، ابداً

    Idioms

    still and all

    (عامیانه) با وجوداین ، هر چه که باشد

    still waters run deep

    سکوت علامت عمق (یا عقل) است، آبهای ساکن ژرف هستند

    سوال‌های رایج still

    صفت تفضیلی still چی میشه؟

    صفت تفضیلی still در زبان انگلیسی stiller است.

    صفت عالی still چی میشه؟

    صفت عالی still در زبان انگلیسی stillest است.

    ارجاع به لغت still

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «still» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/still

    لغات نزدیک still

    • - stile
    • - stiletto
    • - still
    • - still alarm
    • - still and all
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.