با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Soothe

suːð suːð suːð
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    soothed
  • شکل سوم:

    soothed
  • سوم‌شخص مفرد:

    soothes
  • وجه وصفی حال:

    soothing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive
آرام کردن، تسکین دادن، دل به‌دست آوردن، دلجویی کردن، استمالت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- to soothe an angry crowd with promises
- جماعت خشمگینی را با قول و وعده استمالت کردن
- This gargle will soothe your sore throat.
- این غرغره گلو درد تو را فرو خواهد نشاند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد soothe

  1. verb calm, ease
    Synonyms: allay, alleviate, appease, assuage, balm, becalm, butter up, calm down, cheer, compose, console, cool, cool off, dulcify, help, hush, lighten, lull, make nice, make up, mitigate, mollify, pacify, patch things up, play up to, pour oil on, quiet, quieten, relieve, settle, smooth down, soften, square, still, stroke, subdue, take the edge off, take the sting out, tranquilize, unburden, untrouble
    Antonyms: agitate, distress, upset, worry

ارجاع به لغت soothe

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «soothe» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/soothe

لغات نزدیک soothe

پیشنهاد بهبود معانی