گذشتهی ساده:
soothedشکل سوم:
soothedسومشخص مفرد:
soothesوجه وصفی حال:
soothingآرام کردن، تسکین دادن، دل بهدست آوردن، دلجویی کردن، استمالت کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to soothe an angry crowd with promises
جماعت خشمگینی را با قول و وعده استمالت کردن
This gargle will soothe your sore throat.
این غرغره گلو درد تو را فرو خواهد نشاند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «soothe» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/soothe