فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Alleviate

əˈliːvieɪt əˈliːvieɪt

گذشته‌ی ساده:

alleviated

شکل سوم:

alleviated

سوم‌شخص مفرد:

alleviates

وجه وصفی حال:

alleviating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive formal

کم کردن، کاهش دادن، فرونشاندن، آرام کردن، کاستن از، تقلیل دادن، تسکین دادن، گساریدن (رنج و درد و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Taking a walk outside can help alleviate stress and anxiety.

پیاده‌روی در خارج از منزل می‌تواند به کاهش استرس و اضطراب کمک کند.

a drug to alleviate a toothache

دارویی برای تسکین دندان درد

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to alleviate poverty

کم کردن فقر

When a fever is alleviated and its alleviation is through a fragrant and clean distillation.

چون تب بگسارد و گساریدن آن به عرقی خوشبوی و پاکیزه باشد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد alleviate

  1. verb relieve; lessen
    Synonyms:
    ease lessen lighten mitigate allay assuage mollify pacify take the edge off take the sting out soft-pedal pour oil on
    Antonyms:
    increase intensify heighten aggravate magnify

ارجاع به لغت alleviate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «alleviate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/alleviate

لغات نزدیک alleviate

پیشنهاد بهبود معانی