امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Intensify

ɪnˈtensɪfaɪ ɪnˈtensɪfaɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    intensified
  • شکل سوم:

    intensified
  • سوم‌شخص مفرد:

    intensifies
  • وجه وصفی حال:

    intensifying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb C2
سخت کردن، تشدید کردن، شدید شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- We must intensify our efforts.
- ما باید کوشش‌های خود را تشدید کنیم.
- Their rivalry is intensifying.
- رقابت آن‌ها دارد شدیدتر می‌شود.
- Separation intensified their love.
- جدایی، عشق آن دو را تند و تیزتر کرد.
- The guerrillas intensified their attacks.
- چریک‌ها بر شدت حملات خود افزودند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد intensify

  1. verb make more forceful, severe
    Synonyms:
    accent accentuate add fuel add to aggrandize aggravate augment beef up boost brighten build up concentrate darken deepen emphasize enhance escalate exacerbate exalt heat up heighten increase intensate lighten magnify point pour it on quicken raise redouble reinforce rise rouse set off sharpen spike step up strengthen stress tone up whet
    Antonyms:
    calm lower slow soothe weaken

ارجاع به لغت intensify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intensify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/intensify

لغات نزدیک intensify

پیشنهاد بهبود معانی