گذشتهی ساده:
magnifiedشکل سوم:
magnifiedسومشخص مفرد:
magnifiesوجه وصفی حال:
magnifying(به کمک ذرهبین و غیره) بزرگنما کردن، بزرگ کردن، درشتنما کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
this microscope magnifies things one hundred times.
این میکروسکوپ چیزها را صد مرتبه بزرگتر میکند.
He tried to magnify the part he acted in the play.
او سعی کرد قسمتی را که در نمایش بازی کرده بود را بزرگنمایی کند.
غلو کردن، مبالغه کردن، گزافه گویی کردن، لاف زدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to magnify one's sufferings.
سختیهای خود را بزرگتر از آنچه هست وانمود کردن.
they teach history mainly to magnify their own country.
تاریخ را بیشتر برای این درس میدهند که کشور خود را بزرگ کنند.
(از نظر اندازه یا اهمیت یا مقام) بزرگتر کردن، ارجمند کردن، والا کردن
...and the lord magnified him among the Jews.
... و خداوند او را در میان جهودان عزت بخشید.
(قدیمی) ستودن، ستایش کردن
they magnified the art but belittled the artist.
آنان هنر را میستودند ولی هنرمند را تحقیر میکردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «magnify» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/magnify