فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Overrate

ˌoʊvəˈreɪt ˌəʊvəˈreɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • verb - transitive
    زیاد برآورد کردن، زیاد اهمیت دادن به
    • - As a writer , she has been much overrated.
    • - درباره‌ی او به‌عنوان نویسنده بیش‌ازحد مبالغه شده است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد overrate

  1. verb assign too much value, importance
    Synonyms: assess too highly, build up, exaggerate, exceed, expect too much of, magnify, make too much of, overassess, overesteem, overestimate, overpraise, overprize, overreckon, oversell, overvalue, rate too highly, think too highly of, think too much of
    Antonyms: underrate, undervalue

لغات هم‌خانواده overrate

ارجاع به لغت overrate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «overrate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/overrate

لغات نزدیک overrate

پیشنهاد بهبود معانی