با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Inflate

ɪnˈfleɪt ɪnˈfleɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    inflated
  • شکل سوم:

    inflated
  • سوم شخص مفرد:

    inflates
  • وجه وصفی حال:

    inflating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive verb - intransitive adverb
    باد کردن، پر از باد کردن، پر از گاز کردن زیاد بالابردن، مغرورکردن، متورم شدن
    • - to inflate a balloon
    • - بادکنک را باد کردن
    • - Satan was inflated with pride.
    • - شیطان از شدت غرور باد کرد.
    • - to inflate one's figures
    • - ارقام خود را بیش از واقع نشان دادن
    • - Prices have become highly inflated.
    • - قیمت‌ها دچار تورم شدید شده‌اند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد inflate

  1. verb blow up, increase
    Synonyms: aerate, aggrandize, amplify, augment, balloon, beef up, bloat, boost, build up, cram, dilate, distend, enlarge, escalate, exaggerate, exalt, expand, flesh out, magnify, maximize, overestimate, pad, puff up, pump up, pyramid, raise, spread, stretch, surcharge, swell up, widen
    Antonyms: compress, contract, deflate, let air out, shrink

لغات هم‌خانواده inflate

ارجاع به لغت inflate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inflate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inflate

لغات نزدیک inflate

پیشنهاد بهبود معانی