گذشتهی ساده:
inflatedشکل سوم:
inflatedسومشخص مفرد:
inflatesوجه وصفی حال:
inflatingباد کردن، پر از باد کردن، پر از گاز کردن زیاد بالابردن، مغرورکردن، متورم شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to inflate a balloon
بادکنک را باد کردن
Satan was inflated with pride.
شیطان از شدت غرور باد کرد.
to inflate one's figures
ارقام خود را بیش از واقع نشان دادن
Prices have become highly inflated.
قیمتها دچار تورم شدید شدهاند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «inflate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inflate