فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Dilate

daɪˈleɪt daɪˈleɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    dilated
  • شکل سوم:

    dilated
  • سوم شخص مفرد:

    dilates
  • وجه وصفی حال:

    dilating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - intransitive adverb
    اتساع دادن، گشاد کردن، بزرگ کردن
    • - The pupil of the eye is able to dilate and contract.
    • - مردمک چشم می‌تواند گشاد و تنگ شود.
    • - Matter is dilated by heat.
    • - ماده در اثر گرما منبسط می‌شود.
    • - He dilates on themes of love and death.
    • - او درباره‌ی عشق و مرگ وارد جزییات می‌شود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد dilate

  1. verb stretch, widen
    Synonyms: amplify, augment, be profuse, be prolix, broaden, develop, distend, enlarge, expand, expatiate, expound, extend, increase, inflate, lengthen, prolong, protract, puff out, spin off, swell
    Antonyms: compress, constrict, contract, lessen, reduce

ارجاع به لغت dilate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dilate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dilate

لغات نزدیک dilate

پیشنهاد بهبود معانی