فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Dilate

daɪˈleɪt daɪˈleɪt

گذشته‌ی ساده:

dilated

شکل سوم:

dilated

سوم‌شخص مفرد:

dilates

وجه وصفی حال:

dilating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive adverb

اتساع دادن، گشاد کردن، بزرگ کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

The pupil of the eye is able to dilate and contract.

مردمک چشم می‌تواند گشاد و تنگ شود.

Matter is dilated by heat.

ماده در اثر گرما منبسط می‌شود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He dilates on themes of love and death.

او درباره‌ی عشق و مرگ وارد جزییات می‌شود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dilate

  1. verb stretch, widen
    Synonyms:
    extend increase expand enlarge widen lengthen develop broaden amplify augment inflate swell prolong protract distend expatiate expound puff out be profuse be prolix spin off
    Antonyms:
    reduce lessen contract compress constrict

ارجاع به لغت dilate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dilate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dilate

لغات نزدیک dilate

پیشنهاد بهبود معانی