آخرین به‌روزرسانی:

Constrict

kənˈstrɪkt kənˈstrɪkt

گذشته‌ی ساده:

constricted

شکل سوم:

constricted

سوم‌شخص مفرد:

constricts

وجه وصفی حال:

constricting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

تنگ کردن، جمع کردن، منقبض کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

Ice constricts the blood vessels.

یخ موجب تنگ شدن (انقباض) رگ‌ها می‌شود.

A boa kills its prey by curling and constricting itself.

مار بوآ با حلقه کردن و هم‌فشردن خود طعمه‌اش را می‌کشد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Personal problems constricted his art.

مسائل شخصی هنر او را دستخوش محدودیت کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد constrict

  1. verb inhibit
    Synonyms:
    restrict limit restrain curb confine narrow squeeze contract compress tighten tense pinch choke cramp circumscribe condense concentrate draw together shrink tauten clench astringe strangle strangulate tuck
    Antonyms:
    release free open loosen let go expand

سوال‌های رایج constrict

گذشته‌ی ساده constrict چی میشه؟

گذشته‌ی ساده constrict در زبان انگلیسی constricted است.

شکل سوم constrict چی میشه؟

شکل سوم constrict در زبان انگلیسی constricted است.

وجه وصفی حال constrict چی میشه؟

وجه وصفی حال constrict در زبان انگلیسی constricting است.

سوم‌شخص مفرد constrict چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد constrict در زبان انگلیسی constricts است.

ارجاع به لغت constrict

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «constrict» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/constrict

لغات نزدیک constrict

پیشنهاد بهبود معانی