فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Clench

klentʃ klentʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    clenched
  • شکل سوم:

    clenched
  • سوم شخص مفرد:

    clenches
  • وجه وصفی حال:

    clenching
  • شکل جمع:

    clenchs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive adverb
    پرچ کردن، گره کردن
    • - The two confronted each other with clenched fists.
    • - آن دو با مشت‌های گره‌کرده با هم رو به رو شدند.
    • - She clenched her mother's wrist.
    • - محکم مچ مادرش را گرفت.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد clench

  1. verb grasp
    Synonyms: clamp, clasp, clinch, clutch, constrict, contract, double up, draw together, grapple, grip, hold
    Antonyms: let go, loose, loosen, release

ارجاع به لغت clench

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clench» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/clench

لغات نزدیک clench

پیشنهاد بهبود معانی