آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۸ اسفند ۱۴۰۲

    Clasp

    klæsp klɑːsp

    گذشته‌ی ساده:

    clasped

    شکل سوم:

    clasped

    سوم‌شخص مفرد:

    clasps

    وجه وصفی حال:

    clasping

    شکل جمع:

    clasps

    معنی clasp | جمله با clasp

    verb - transitive

    گرفتن (محکم)، نگه‌داشتن (محکم)

    He clasped her hand firmly.

    دست او را محکم نگه داشت.

    She clasped my hand.

    دستم را گرفت.

    verb - transitive

    در آغوش گرفتن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    The mother clasped the baby in her arms.

    مادر کودک را در آغوش خود گرفت.

    He clasped his grandmother.

    مادربزرگش را در آغوش گرفت.

    noun singular

    در آغوش گرفتن (عمل)

    Their clasp was warm.

    در آغوش گرفتن آنان گرم بود.

    The mother's clasp around her child conveyed a sense of protection and love.

    در آغوش گرفتن مادر به دور فرزندش حس محافظت و عشق را منتقل می‌کرد.

    noun countable

    قلاب، سگک، چفت، قفل، قزن‌قفلی، گیره (دستبند و کمربند و کیف و غیره)

    The letters were clasped together with a rusted clasp.

    نامه‌ها را با یک گیره‌ی زنگ‌زده بهم الصاق کرده بودند.

    the clasp of a belt

    گیره‌ی کمربند

    verb - transitive

    بستن، قلاب کردن (کمربند و غیره)

    He clasped the necklace around his wife's neck.

    گردن‌بند را دور گردن همسرش بست.

    I struggled to clasp the stubborn buckle on my belt.

    تقلا کردم تا سگک بدقلق کمربندم را ببندم.

    noun countable

    برچسب (روی مدال نظامی)

    The soldier proudly displayed his clasp.

    سرباز با افتخار برچسب خود را نشان داد.

    The veteran's uniform was adorned with multiple clasps.

    لباس فرم کهنه‌سرباز با برچسب‌های متعدد مزین شده بود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد clasp

    1. noun fastener; hold on something
      Synonyms:
      hold grip grasp clutch fastening catch hook clip buckle pin clamp snap embrace hug clench clinch grapple brooch safety pin hasp fibula
    1. verb grab tightly
      Synonyms:
      hold take grip grasp seize clutch grab press squeeze hug embrace clip pin fasten connect clamp grapple enfold clinch attack bear hug glom onto buckle concatenate coll snatch
      Antonyms:
      let go loose

    سوال‌های رایج clasp

    گذشته‌ی ساده clasp چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده clasp در زبان انگلیسی clasped است.

    شکل سوم clasp چی میشه؟

    شکل سوم clasp در زبان انگلیسی clasped است.

    شکل جمع clasp چی میشه؟

    شکل جمع clasp در زبان انگلیسی clasps است.

    وجه وصفی حال clasp چی میشه؟

    وجه وصفی حال clasp در زبان انگلیسی clasping است.

    سوم‌شخص مفرد clasp چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد clasp در زبان انگلیسی clasps است.

    ارجاع به لغت clasp

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «clasp» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clasp

    لغات نزدیک clasp

    • - clash
    • - clashing
    • - clasp
    • - clasp knife
    • - clasper
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    motivator move forward move house multitude playfulness playlist plight pls poesy poignant permission perplexity persecution personal personally پنبه مرفه شست هل دادن آپدیت امضا املا ارتقا انشا انشعاب منشعب گله گزار گله‌گزاری شماره گذاری کردن علامت‌گذار
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.