با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Clasp

klæsp klɑːsp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    clasped
  • شکل سوم:

    clasped
  • سوم‌شخص مفرد:

    clasps
  • وجه وصفی حال:

    clasping
  • شکل جمع:

    clasps

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
گرفتن (محکم)، نگه‌داشتن (محکم)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- He clasped her hand firmly.
- دست او را محکم نگه داشت.
- She clasped my hand.
- دستم را گرفت.
verb - transitive
در آغوش گرفتن
- The mother clasped the baby in her arms.
- مادر کودک را در آغوش خود گرفت.
- He clasped his grandmother.
- مادربزرگش را در آغوش گرفت.
noun singular
در آغوش گرفتن (عمل)
- Their clasp was warm.
- در آغوش گرفتن آنان گرم بود.
- The mother's clasp around her child conveyed a sense of protection and love.
- در آغوش گرفتن مادر به دور فرزندش حس محافظت و عشق را منتقل می‌کرد.
noun countable
قلاب، سگک، چفت، قفل، قزن‌قفلی، گیره (دستبند و کمربند و کیف و غیره)
- The letters were clasped together with a rusted clasp.
- نامه‌ها را با یک گیره‌ی زنگ‌زده بهم الصاق کرده بودند.
- the clasp of a belt
- گیره‌ی کمربند
verb - transitive
بستن، قلاب کردن (کمربند و غیره)
- He clasped the necklace around his wife's neck.
- گردن‌بند را دور گردن همسرش بست.
- I struggled to clasp the stubborn buckle on my belt.
- تقلا کردم تا سگک بدقلق کمربندم را ببندم.
noun countable
برچسب (روی مدال نظامی)
- The soldier proudly displayed his clasp.
- سرباز با افتخار برچسب خود را نشان داد.
- The veteran's uniform was adorned with multiple clasps.
- لباس فرم کهنه‌سرباز با برچسب‌های متعدد مزین شده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد clasp

  1. noun fastener; hold on something
    Synonyms: brooch, buckle, catch, clamp, clench, clinch, clip, clutch, embrace, fastening, fibula, grapple, grasp, grip, hasp, hold, hook, hug, pin, safety pin, snap
  2. verb grab tightly
    Synonyms: attack, bear hug, buckle, clamp, clinch, clip, clutch, coll, concatenate, connect, embrace, enfold, fasten, glom onto, grapple, grasp, grip, hold, hug, pin, press, seize, snatch, squeeze, take
    Antonyms: let go, loose

ارجاع به لغت clasp

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clasp» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/clasp

لغات نزدیک clasp

پیشنهاد بهبود معانی