گذشتهی ساده:
claspedشکل سوم:
claspedسومشخص مفرد:
claspsوجه وصفی حال:
claspingشکل جمع:
claspsگرفتن (محکم)، نگهداشتن (محکم)
He clasped her hand firmly.
دست او را محکم نگه داشت.
She clasped my hand.
دستم را گرفت.
در آغوش گرفتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The mother clasped the baby in her arms.
مادر کودک را در آغوش خود گرفت.
He clasped his grandmother.
مادربزرگش را در آغوش گرفت.
در آغوش گرفتن (عمل)
Their clasp was warm.
در آغوش گرفتن آنان گرم بود.
The mother's clasp around her child conveyed a sense of protection and love.
در آغوش گرفتن مادر به دور فرزندش حس محافظت و عشق را منتقل میکرد.
قلاب، سگک، چفت، قفل، قزنقفلی، گیره (دستبند و کمربند و کیف و غیره)
The letters were clasped together with a rusted clasp.
نامهها را با یک گیرهی زنگزده بهم الصاق کرده بودند.
the clasp of a belt
گیرهی کمربند
بستن، قلاب کردن (کمربند و غیره)
He clasped the necklace around his wife's neck.
گردنبند را دور گردن همسرش بست.
I struggled to clasp the stubborn buckle on my belt.
تقلا کردم تا سگک بدقلق کمربندم را ببندم.
برچسب (روی مدال نظامی)
The soldier proudly displayed his clasp.
سرباز با افتخار برچسب خود را نشان داد.
The veteran's uniform was adorned with multiple clasps.
لباس فرم کهنهسرباز با برچسبهای متعدد مزین شده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «clasp» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clasp