گذشتهی ساده:
buckledشکل سوم:
buckledسومشخص مفرد:
bucklesوجه وصفی حال:
bucklingشکل جمع:
bucklesسگک، قلاب، پیچ، باسگک بستن، دستوپنجه نرم کردن، تسمه فلزی، چپ راست، خم شدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a belt with a large buckle
کمربندی با سگک درشت
Please buckle your seat belts.
لطفاً کمربندهای ایمنی خود را ببندید.
Despite all the pressures, he did not buckle under.
باوجود همهی فشارها سر تسلیم فرود نیاورد.
دستبهکار شدن، کوشیدن
تسلیم شدن، سر فرود آوردن، زه زدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «buckle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/buckle