با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Buckle

ˈbʌkl ˈbʌkl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    buckled
  • شکل سوم:

    buckled
  • سوم شخص مفرد:

    buckles
  • وجه وصفی حال:

    buckling
  • شکل جمع:

    buckles

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adverb
    سگک، قلاب، پیچ، باسگک بستن، دست‌وپنجه نرم کردن، تسمه فلزی، چپ راست، خم شدن
    • - a belt with a large buckle
    • - کمربندی با سگک درشت
    • - Please buckle your seat belts.
    • - لطفاً کمربندهای ایمنی خود را ببندید.
    • - Despite all the pressures, he did not buckle under.
    • - باوجود همه‌ی فشارها سر تسلیم فرود نیاورد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد buckle

  1. noun fastener with long pin
    Synonyms: catch, clamp, clasp, clip, fastening, fibula, harness, hasp
  2. verb contort, warp
    Synonyms: bend, bulge, cave in, collapse, crumple, distort, fold, twist, yield
    Antonyms: flatten, smooth

Phrasal verbs

  • buckle down

    دست‌به‌کار شدن، کوشیدن

  • buckle under

    تسلیم شدن، سر فرود آوردن، زه زدن

ارجاع به لغت buckle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «buckle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/buckle

لغات نزدیک buckle

پیشنهاد بهبود معانی