Fastening

ˈfæsn̩ɪŋ ˈfɑːsn̩ɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    fastened
  • شکل سوم:

    fastened
  • سوم‌شخص مفرد:

    fastens
  • شکل جمع:

    fastenings

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
انگلیسی بریتانیایی چفت‌و‌بست، چفت، بست، بند

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The fastening on the door was loose, making it difficult to close.
- چفت در شل بود و بستن آن را دشوار می‌کرد.
- The fastening on my jacket broke, so I had to use a safety pin.
- بند کاپشنم پاره شد، بنابراین مجبور شدم از سنجاق‌قفلی استفاده کنم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fastening

  1. noun catch
    Synonyms: clasp, hook, fastener, lock

ارجاع به لغت fastening

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fastening» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fastening

لغات نزدیک fastening

پیشنهاد بهبود معانی