گذشتهی ساده:
hookedشکل سوم:
hookedسومشخص مفرد:
hooksوجه وصفی حال:
hookingشکل جمع:
hooksدام، قلاب، چنگک، چنگک بزرگ
to catch fish with a hook
با قلاب ماهی گرفتن
Hang your overcoat on the hook.
پالتو خود را به چنگک بیاویز.
curtain hooks
قلابهای پرده
The sale advertisement was a hook to attract customers.
آگهی حراج، دامی برای جلب مشتری بود.
(عامیانه) جلب کننده، گیرا، وسوسه انگیز، مشتری آور
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They hooked customers with lighting and flags.
با چراغانی و پرچم مشتری جلب میکنند.
(دریانوردی - خودمانی) لنگر کشتی، هر چیز قلاب مانند : پیشروی قلابدیس خشکی در دریا و بالعکس، پیچ قلابدیس رودخانه (یا جوی و غیره)
(در انداختن یا زدن گوی) توپ قوس دار، مسیر منحنی (گوی)
گرفتار کردن، به دام چیزی افتادن، به شکل قلاب در آوردن، کج کردن، با چنگک کشیدن، قلاب دوزی کردن
He hooked three fish.
او با قلاب سه ماهی گرفت.
hooked on opium
معتاد به تریاک
پیچ یاخمیدگی تند داشتن، قلاب شدن، با قلاب گرفتن
A dress that hooks in back.
پیراهنی که پشت آن قلاب میشود.
فاحشه شدن،فاحشگی کردن
به هم وصل کردن، به برق وصل کردن
هرجوری شده، به هر نحوی از انحا
(عامیانه) اخراج شدن، (از خدمت) منفصل شدن
(عامیانه) بهطورکامل، یکجا، تمام و کمال
(عامیانه) فارغالبال، رها، آزاد از دردسر
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hook» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hook