آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Hook

    hʊk hʊk

    گذشته‌ی ساده:

    hooked

    شکل سوم:

    hooked

    سوم‌شخص مفرد:

    hooks

    وجه وصفی حال:

    hooking

    شکل جمع:

    hooks

    معنی hook | جمله با hook

    noun countable B2

    دام، قلاب، چنگک، چنگک بزرگ

    to catch fish with a hook

    با قلاب ماهی گرفتن

    Hang your overcoat on the hook.

    پالتو خود را به چنگک بیاویز.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    curtain hooks

    قلاب‌های پرده

    The sale advertisement was a hook to attract customers.

    آگهی حراج، دامی برای جلب مشتری بود.

    noun countable

    (عامیانه) جلب کننده، گیرا، وسوسه انگیز، مشتری آور

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    They hooked customers with lighting and flags.

    با چراغانی و پرچم مشتری جلب می‌کنند.

    noun countable

    (دریانوردی - خودمانی) لنگر کشتی، هر چیز قلاب مانند : پیشروی قلابدیس خشکی در دریا و بالعکس، پیچ قلابدیس رودخانه (یا جوی و غیره)

    noun countable

    (در انداختن یا زدن گوی) توپ قوس دار، مسیر منحنی (گوی)

    verb - transitive

    گرفتار کردن، به دام چیزی افتادن، به شکل قلاب در آوردن، کج کردن، با چنگک کشیدن، قلاب دوزی کردن

    He hooked three fish.

    او با قلاب سه ماهی گرفت.

    hooked on opium

    معتاد به تریاک

    verb - intransitive

    پیچ یاخمیدگی تند داشتن، قلاب شدن، با قلاب گرفتن

    A dress that hooks in back.

    پیراهنی که پشت آن قلاب می‌شود.

    verb - intransitive

    فاحشه شدن،فاحشگی کردن

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد hook

    1. noun curved fastener
      Synonyms:
      clasp catch lock holder link curve angle peg crook hasp grapple grapnel
    1. verb grab, catch
      Synonyms:
      catch trap snare secure fasten fix ensnare entrap clasp net pin bag lasso enmesh hasp curve crook angle
      Antonyms:
      release let go unlock unlatch unhook

    Phrasal verbs

    hook up

    به هم وصل کردن، به برق وصل کردن

    Idioms

    by hook or by crook

    هرجوری شده، به هر نحوی از انحا

    get the hook

    (عامیانه) اخراج شدن، (از خدمت) منفصل شدن

    hook, line, and sinker

    (عامیانه) به‌طورکامل، یکجا، تمام و کمال

    off the hook

    (عامیانه) فارغ‌البال، رها، آزاد از دردسر

    سوال‌های رایج hook

    گذشته‌ی ساده hook چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده hook در زبان انگلیسی hooked است.

    شکل سوم hook چی میشه؟

    شکل سوم hook در زبان انگلیسی hooked است.

    شکل جمع hook چی میشه؟

    شکل جمع hook در زبان انگلیسی hooks است.

    وجه وصفی حال hook چی میشه؟

    وجه وصفی حال hook در زبان انگلیسی hooking است.

    سوم‌شخص مفرد hook چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد hook در زبان انگلیسی hooks است.

    ارجاع به لغت hook

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «hook» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hook

    لغات نزدیک hook

    • - hoofer
    • - hooghly
    • - hook
    • - hook and eye
    • - hook and ladder
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.