با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Peg

peɡ peɡ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    pegged
  • شکل سوم:

    pegged
  • سوم شخص مفرد:

    pegs
  • وجه وصفی حال:

    pegging
  • شکل جمع:

    pegs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adverb countable
    میخ، میخ چوبی، چنگک، عذر، بهانه، میخزدن، میخکوب کردن محکم کردن، زحمت کشیدن، کوشش کردن،درجه، دندانه، پا
  • noun adverb countable
    در بالا پهن و در پایین نازک (شبیه میخ)
    • - Four pegs were used to fasten the board to the wall.
    • - تخته با چهار میخ چوبی به دیوار کوبیده شده بود.
    • - Pari is pegging the clothes to the clothesline.
    • - پری درحال گره‌زدن به لباس‌ها بر روی بند است.
    • - to peg a notice to an electricity post
    • - اعلامیه‌ای را با میخ چوبی به تیر برق کوبیدن
    • - pegged shoes
    • - کفش‌های گرمیخ‌دار
    • - We pegged the tent to the ground.
    • - خیمه را با گرمیخ بر زمین کوبیدیم.
    • - His pride came down a peg.
    • - غرور او تا حدی کاهش یافت.
    • - Bond prices are above the pegs.
    • - قیمت اوراق بهادار کمی از حدود معمول تجاوز کرده است.
    • - pegging the price of pears
    • - تثبیت قیمت گلابی
    • - The ruble has been pegged at four to the dollar.
    • - ارزش روبل به نرخ چهار روبل به یک دلار تعیین شده است.
    • - The peg for these comments is the recent strike by the oil company workers.
    • - علت این اظهارات اعتصاب اخیر کارگران شرکت نفت است.
    • - He pegged his talk to some recent political events.
    • - او برخی حوادث سیاسی اخیر را مبنای نطق خود قرار داد.
    • - Those who had arrived first had already pegged out some of the best lands.
    • - آنان که اول سر رسیده بودند قبلاً برخی از بهترین زمین‌ها را مرز‌بندی (تصاحب) کرده بودند.
    • - He pegged the ball to me.
    • - او گوی را به طرف من پرتاب کرد.
    • - The children were pegging stones at the train.
    • - بچه‌ها داشتند به قطار سنگ می‌انداختند.
    • - He poured himself out a stiff peg.
    • - او یک مشروب قوی برای خودش ریخت.
    • - I have been pegging away at this dictionary for three years now.
    • - اکنون سه سال است که سخت مشغول نوشتن این فرهنگ هستم.
    • - I saw her pegging up the stairs.
    • - او را دیدم که با کوشش از پله‌ها بالا می‌رفت.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد peg

  1. verb attach
    Synonyms: clinch, fasten, fix, join, make fast, pin, secure, tighten
    Antonyms: detach, unfasten

Phrasal verbs

  • peg away (at)

    (به‌طور مداوم و سخت) کارکردن، جدیت کردن، کوشیدن

Idioms

  • off the peg

    (انگلیس - بیشتر در مورد جامه) از پیش دوخته شده، آماده

  • round peg in a square hole

    (آدم یا چیز) ناباب، ناجور، نامناسب

  • take down a peg

    غرور یا جاه‌طلبی کسی را کاستن، روی کسی را کم کردن، حساب کار را دست کسی دادن، نوک کسی را چیدن، کسی را سر جای خود نشاندن، خوار کردن

ارجاع به لغت peg

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «peg» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/peg

لغات نزدیک peg

پیشنهاد بهبود معانی