آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Join

dʒɔɪn dʒɔɪn

گذشته‌ی ساده:

joined

شکل سوم:

joined

سوم‌شخص مفرد:

joins

وجه وصفی حال:

joining

معنی join | جمله با join

verb - transitive B1

متصل کردن، پیوند زدن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

The two towns are joined by railway.

دو شهر توسط راه‌آهن به‌هم متصل شده‌اند.

I joined the two pieces with a screw.

دو قطعه را با پیچ به‌هم وصل کردم.

verb - transitive

پیوستن، گراییدن، متحد کردن، ملحق شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

to join forces

نیروهای خود را یکی کردن

The two companies joined together and formed a new one.

آن دو شرکت به هم پیوستند و شرکت جدیدی تشکیل دادند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to join a club

عضو یک باشگاه شدن

The path joins the highway.

کوره‌راه به شاه‌راه می‌پیوندد.

You can join us later.

می‌توانی بعد به ما ملحق بشوی.

They join me in congratulating you.

آنان در تهنیت‌گویی به شما با من هم‌صدا هستند.

verb - transitive

ازدواج کردن

They were joined in marriage.

آن‌ها وصلت کردند.

verb - intransitive

در مجاورت بودن

We have joined together to form a party.

گرد هم آمده‌ایم تا حزبی تشکیل بدهیم.

verb - intransitive

شرکت کردن در، پیوستن به

They were eating lunch and invited me to join in.

آن‌ها داشتند نهار می‌خوردند و مرا دعوت کردند که به آن‌ها ملحق شوم.

They were singing and we also joined in.

آنان سرود می‌خواندند و ما هم به آن‌ها پیوستیم.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد join

  1. verb affiliate with organization
    Synonyms:
    associate with align enlist sign up enroll enter cooperate team up with side with follow mingle with pair with consort fall in with take part in tie up with plug into go to be in sign on come aboard throw in with take up with
    Antonyms:
  1. verb touch; border on
    Synonyms:
    touch adjoin meet extend reach neighbor fringe skirt border on lie near lie beside lie next to be close to be adjacent to be at hand abut bound rim line parallel march hem butt conjoin communicate open into be contiguous to verge on trench on
    Antonyms:

Phrasal verbs

join in

شرکت کردن در، پیوستن به

join up

پیوستن، ملحق شدن

join with (somebody)

تشریک مساعی کردن با، ملحق شدن به

Collocations

join battle

(جنگ یا مسابقه یا پیکار) آغاز کردن

join hands (with)

دست هم را گرفتن، دست به دست هم دادن

join the army

به خدمت نظام در آمدن، سرباز شدن

سوال‌های رایج join

گذشته‌ی ساده join چی میشه؟

گذشته‌ی ساده join در زبان انگلیسی joined است.

شکل سوم join چی میشه؟

شکل سوم join در زبان انگلیسی joined است.

وجه وصفی حال join چی میشه؟

وجه وصفی حال join در زبان انگلیسی joining است.

سوم‌شخص مفرد join چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد join در زبان انگلیسی joins است.

ارجاع به لغت join

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «join» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/join

لغات نزدیک join

پیشنهاد بهبود معانی