گذشتهی ساده:
joinedشکل سوم:
joinedسومشخص مفرد:
joinsوجه وصفی حال:
joiningمتصل کردن، پیوند زدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
The two towns are joined by railway.
دو شهر توسط راهآهن بههم متصل شدهاند.
I joined the two pieces with a screw.
دو قطعه را با پیچ بههم وصل کردم.
پیوستن، گراییدن، متحد کردن، ملحق شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to join forces
نیروهای خود را یکی کردن
The two companies joined together and formed a new one.
آن دو شرکت به هم پیوستند و شرکت جدیدی تشکیل دادند.
to join a club
عضو یک باشگاه شدن
The path joins the highway.
کورهراه به شاهراه میپیوندد.
You can join us later.
میتوانی بعد به ما ملحق بشوی.
They join me in congratulating you.
آنان در تهنیتگویی به شما با من همصدا هستند.
ازدواج کردن
They were joined in marriage.
آنها وصلت کردند.
در مجاورت بودن
We have joined together to form a party.
گرد هم آمدهایم تا حزبی تشکیل بدهیم.
شرکت کردن در، پیوستن به
They were eating lunch and invited me to join in.
آنها داشتند نهار میخوردند و مرا دعوت کردند که به آنها ملحق شوم.
They were singing and we also joined in.
آنان سرود میخواندند و ما هم به آنها پیوستیم.
شرکت کردن در، پیوستن به
پیوستن، ملحق شدن
تشریک مساعی کردن با، ملحق شدن به
(جنگ یا مسابقه یا پیکار) آغاز کردن
دست هم را گرفتن، دست به دست هم دادن
به خدمت نظام در آمدن، سرباز شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «join» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/join