فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Weld

weld weld

گذشته‌ی ساده:

welded

شکل سوم:

welded

سوم‌شخص مفرد:

welds

وجه وصفی حال:

welding

شکل جمع:

welds

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive

جوشکاری کردن، جوش دادن، پیوستن، جوش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

Iron welds easily.

آهن به‌آسانی جوشکاری می‌شود.

We welded the two rods together.

ما آن دو میله را به‌هم جوش دادیم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

welded pipes

لوله‌های جوشکاری‌شده

to weld a group of warring tribes into a unified nation

دست‌های از قبایل جنگجو را به ملتی متحد تبدیل کردن

Hassan's kindness welded his wife to him for ever.

مهربانی حسن زنش را برای همیشه با او همبسته کرد.

alloys that weld at different heats

آلیاژهایی که در حرارت‌های مختلف به‌هم جوش می‌خورند

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد weld

  1. verb bind, connect
    Synonyms:
    join connect combine unite link fix fuse bond cement solder braze
    Antonyms:
    separate disconnect

ارجاع به لغت weld

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «weld» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/weld

لغات نزدیک weld

پیشنهاد بهبود معانی