شکل جمع:
weldersجوشکار
My friend's father is a skilled welder.
پدر دوستم جوشکار ماهری است.
The welder carefully joined the metal pieces together.
جوشکار قطعات فلزی را با دقت به هم متصل کرد.
دستگاه جوش
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I need to purchase a new welder for my upcoming welding project.
باید دستگاه جوش جدیدی برای پروژهی جوشکاری آتیام بخرم.
Safety goggles are essential when operating a welder.
هنگام کار با دستگاه جوش، استفاده از عینک ایمنی ضروری است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «welder» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/welder