آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۵ خرداد ۱۴۰۳

    Fuse

    fjuːz fjuːz

    گذشته‌ی ساده:

    fused

    شکل سوم:

    fused

    سوم‌شخص مفرد:

    fuses

    وجه وصفی حال:

    fusing

    شکل جمع:

    fuses

    توضیحات:

    این لغت در معانی دوم و هفتم به شکل fuze نیز نوشته می‌شود ولی شکل نوشتاری fuse رایج است.

    معنی fuse | جمله با fuse

    noun countable

    برق فیوز

    Each apartment has a separate electrical fuse.

    هر آپارتمان یک فیوز برق جداگانه دارد.

    The fuse is a simple yet vital component in electrical systems.

    فیوز جزئی ساده و در عین حال حیاتی در سیستم‌های الکتریکی است.

    noun countable

    فتیله، چاشنی، ماسوره، فیوز (مواد منفجره)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    They lighted the dynamite's fuse and took refuge behind a wall.

    آن‌ها فتیله‌ی دینامیت را روشن کردند و پشت دیوار پناه گرفتند.

    The fuze causes the bomb to explode.

    چاشنی موجب ترکیدن بمب می‌شود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I lit the fuse of the firecracker.

    فیوز ترقه را روشن کردم.

    verb - intransitive verb - transitive

    ترکیب کردن، آمیختن، درهم‌آمیختن، مخلوط کردن، به هم پیوند دادن، ترکیب شدن، به هم پیوند خوردن، ادغام کردن، مخلوط شدن، ادغام شدن (از نظر فیزیکی)

    The chef decided to fuse different cuisines.

    سرآشپز تصمیم گرفت غذاهای مختلف را ترکیب کند.

    - The artist will fuse colors to make a masterpiece.

    هنرمند رنگ‌ها را برای خلق یک شاهکار درهم‌خواهد آمیخت.

    verb - intransitive verb - transitive

    مجازی ترکیب کردن، درهم‌آمیختن، یکی کردن، هم‌آمیختن، به هم پیوند دادن، ترکیب شدن، یکی شدن، به هم پیوند خوردن

    His poetry is an attempt to fuse the ancient traditions with the new.

    شعر او تلاش برای هم‌آمیزی سنت‌های کهن و نوین است.

    The two parties fused and formed a new party.

    دو حزب به‌هم پیوستند و حزب جدیدی را تشکیل دادند.

    verb - intransitive verb - transitive

    ذوب شدن، آب شدن، ذوب کردن، آب کردن، هم گداز کردن، هم‌گذار شدن، هم‌جوش کردن، گداخته شدن (فلز) (و درهم‌آمیختن)

    Atomic nuclei are fused to form a heavier nucleus.

    برای تشکیل هسته‌ی سنگین‌تر هسته‌های اتم را هم‌جوش می‌کنند.

    The fire had fused the gold coins into a solid, shapeless mass.

    آتش‌سوزی سکه‌های طلا را ذوب کرده و تبدیل به یک توده‌ی سخت و بی‌شکل کرده بود.

    verb - intransitive verb - transitive

    انگلیسی بریتانیایی برق سوزاندن (فیوز)، فیوز ... را پراندن، فیوز (چیزی) سوختن، فیوز (چیزی) پریدن

    The power surge caused the television to fuse suddenly.

    نوسان برق باعث شد تلویزیون فیوز بسوزاند.

    The old wiring in the house frequently fuses during storms.

    سیم‌کشی قدیمی خانه اغلب در هنگام طوفان فیوز می‌پراند.

    verb - transitive

    فتیله‌ گذاشتن در، چاشنی‌دار کردن، فیوزدار کردن، ماسوره‌دار کردن (مواد منفجره) (اغلب به‌صورت مجهول می‌آید)

    We discovered a World War I 300-pound fuzed bomb.

    یک بمب فیوزدار سیصد پوندی جنگ جهانی اول را کشف کردیم.

    She expertly fused the device to the bomb.

    بمب را ماهرانه فیوزدار کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد fuse

    1. verb meld, intermix
      Synonyms:
      combine unite merge blend mix mingle join integrate intermix melt weld coalesce intermingle interfuse amalgamate bind cement solder smelt flux federate dissolve run run together liquefy thaw deliquesce liquesce agglutinate interblend
      Antonyms:
      separate divide disconnect

    Idioms

    blow a fuse

    1- فیوز پراندن، فیوز سوزاندن 2- (عامیانه) از کوره در رفتن، از جا در رفتن

    سوال‌های رایج fuse

    گذشته‌ی ساده fuse چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده fuse در زبان انگلیسی fused است.

    شکل سوم fuse چی میشه؟

    شکل سوم fuse در زبان انگلیسی fused است.

    شکل جمع fuse چی میشه؟

    شکل جمع fuse در زبان انگلیسی fuses است.

    وجه وصفی حال fuse چی میشه؟

    وجه وصفی حال fuse در زبان انگلیسی fusing است.

    سوم‌شخص مفرد fuse چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد fuse در زبان انگلیسی fuses است.

    ارجاع به لغت fuse

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «fuse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fuse

    لغات نزدیک fuse

    • - fusarium wilt
    • - fuscous
    • - fuse
    • - fused quartz
    • - fused silica
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.