فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Thaw

θɒː θɔː

گذشته‌ی ساده:

thawed

شکل سوم:

thawed

سوم‌شخص مفرد:

thaws

وجه وصفی حال:

thawing

شکل جمع:

thaws

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb

آب شدن (یخ و غیره)، گداختن، گرم شدن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The sun thawed the snow.

خورشید برف‌ها را آب کرد.

to thaw out frozen meat

گوشت منجمد را از حالت انجماد درآوردن

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The ground has thawed out.

یخبندان زمین برطرف شده است.

It will thaw tomorrow.

فردا یخبندان برطرف خواهد شد.

After a few jokes, the party atmosphere began to thaw.

پس از چند لطیفه، محیط مهمانی رو به گرمی گرفت.

the thaw in the two countries' relations

برطرف شدن سردی روابط آن دو کشور

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد thaw

  1. verb unfreeze, warm
    Synonyms:
    melt soften liquefy dissolve defrost warm up warm become soft become liquid run flow relax loosen open up mollify unbend relent fuse flux deliquesce
    Antonyms:
    freeze

ارجاع به لغت thaw

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «thaw» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/thaw

لغات نزدیک thaw

پیشنهاد بهبود معانی