گذشتهی ساده:
thawedشکل سوم:
thawedسومشخص مفرد:
thawsوجه وصفی حال:
thawingشکل جمع:
thawsآب شدن (یخ و غیره)، گداختن، گرم شدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The sun thawed the snow.
خورشید برفها را آب کرد.
to thaw out frozen meat
گوشت منجمد را از حالت انجماد درآوردن
The ground has thawed out.
یخبندان زمین برطرف شده است.
It will thaw tomorrow.
فردا یخبندان برطرف خواهد شد.
After a few jokes, the party atmosphere began to thaw.
پس از چند لطیفه، محیط مهمانی رو به گرمی گرفت.
the thaw in the two countries' relations
برطرف شدن سردی روابط آن دو کشور
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «thaw» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/thaw