فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Defrost

ˌdiːˈfrɑːst ˌdiːˈfrɒst

گذشته‌ی ساده:

defrosted

شکل سوم:

defrosted

سوم‌شخص مفرد:

defrosts

وجه وصفی حال:

defrosting

معنی‌ها و نمونه‌جمله

verb - transitive

(خوراک یخ زده را) آب کردن

Defrost the frozen meat by placing in it lukewarm water.

گوشت یخ‌زده را با قرار دادن در آب ولرم یخ‌زدایی کنید.

verb - transitive

یخ چیزی را آب کردن، یخ زدایی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
verb - transitive

یخ زدایی یا پاک کردن یخ شیشه ماشین (به وسیله سیستم یخ زدای ماشین)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد defrost

  1. verb make or become free of frost or ice
    Synonyms:
    thaw melt deice de-ice

لغات هم‌خانواده defrost

  • verb - transitive
    defrost

ارجاع به لغت defrost

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «defrost» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/defrost

لغات نزدیک defrost

پیشنهاد بهبود معانی