چابک، زبردست، چیرهدست، ماهر، چالاک (شخص)، زبردستانه، چیرهدستانه، استادانه، ماهرانه (حرکت)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I admire that deft writer's ability to capture complex emotions with just a few words.
توانایی آن نویسندهی چیرهدست در به تصویر کشیدن احساسات پیچیده تنها با چند کلمه را تحسین میکنم.
The success of the operation relied heavily on the deft handling of the knife by the surgeon.
موفقیت این عمل تا حد زیادی به کاربرد چیرهدستانهی چاقو توسط جراح بستگی داشت.
The deft detective quickly pieced together the clues.
کارآگاه ماهر سرنخها را بهسرعت کنار هم قرار داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «deft» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/deft