فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Deft

deft deft

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

چابک، زبردست، چیره‌دست، ماهر، چالاک (شخص)، زبردستانه، چیره‌دستانه، استادانه، ماهرانه (حرکت)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

I admire that deft writer's ability to capture complex emotions with just a few words.

توانایی آن نویسنده‌ی چیره‌دست در به تصویر کشیدن احساسات پیچیده تنها با چند کلمه را تحسین می‌کنم.

The success of the operation relied heavily on the deft handling of the knife by the surgeon.

موفقیت این عمل تا حد زیادی به کاربرد چیره‌دستانه‌ی چاقو توسط جراح بستگی داشت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The deft detective quickly pieced together the clues.

کارآگاه ماهر سرنخ‌ها را به‌سرعت کنار هم قرار داد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد deft

  1. adjective agile, clever
    Synonyms:
    able skilled adept quick clever expert apt adroit proficient dexterous skillful handy nimble agile ingenious ready neat fleet prompt crack cute having good hands having know-how
    Antonyms:
    awkward clumsy unskillful inept unhandy

ارجاع به لغت deft

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «deft» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/deft

لغات نزدیک deft

پیشنهاد بهبود معانی