امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Skilled

skɪld skɪld
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more skilled
  • صفت عالی:

    most skilled

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
ماهر، چیره‌دست، زبردست، متبحر، کارکشته، کارآزموده، حاذق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The skilled artist painted a beautiful portrait.
- هنرمند ماهر پرتره‌ی زیبایی کشید.
- The skilled surgeon performed the delicate operation flawlessly.
- جراح حاذق عمل حساس را بی‌عیب انجام داد.
adjective
تخصصی، مستلزم تخصص (کار و غیره)
- Skilled work requires a high level of expertise.
- کار تخصصی به تخصص بالایی نیاز دارد.
- Skilled labor is in high demand in the current job market.
- کار مستلزم تخصص در بازار کار فعلی تقاضای بالایی دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد skilled

  1. adjective Having the ability to perform well
    Synonyms:
    able capable competent good skillful
  1. adjective Showing superior innate capacity
    Synonyms:
    a good hand at
  1. adjective Having or demonstrating a high degree of knowledge or skill
    Synonyms:
    adept crack expert master masterful masterly professional proficient skillful crackerjack
  1. adjective Having or showing skill; expert.
    Synonyms:
    proficient
    Antonyms:
    unskilled

لغات هم‌خانواده skilled

ارجاع به لغت skilled

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «skilled» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/skilled

لغات نزدیک skilled

پیشنهاد بهبود معانی