شکل جمع:
goodsصفت تفضیلی:
betterصفت عالی:
bestخوب، نیک، خوش، نیکو
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
a good book
کتاب خوب
The movie was really good.
فیلم خیلی خوبی بود.
The weather today is good, with clear skies and a gentle breeze.
هوای امروز خوش است. آسمان صاف است و نسیم ملایمی میوزد.
خوب (از نظر سلامتی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The doctor confirmed that his patient's overall health is good.
دکتر تأیید کرد که سلامت کلی بیمارش خوب است.
He's been taking his medication regularly, so he's doing good.
او داروهایش را مرتب مصرف میکرد، بنابراین حالش خوب بود.
خوب، باکیفیت
He speaks good English.
انگلیسی خوب حرف میزند.
a good carpet
فرش باکیفیت
خوب، قابل، کاردان، شایسته، متبحر، کارآمد، توانا
She is a good dancer, always impressing everyone with her graceful moves.
او رقصندهی خوبی است و همیشه با حرکات زیبایش همه را تحتتأثیر قرار میدهد.
a good swimmer
شناگر توانا
He is a good speaker, captivating his audience with his eloquence and confidence.
او سخنران قابلی است. او با فصاحت و اعتمادبهنفس خود مخاطبان خود را مجذوب خود میکند.
خوب، مهربان، بامحبت
She is a good friend.
او دوست مهربانی است.
The doctor was extremely good with children.
این پزشک با بچهها خیلی خوب بود.
خوب، پسندیده، درست
It is important to strive to do good deeds and help those in need.
تلاش برای انجام کارهای خوب و کمک به نیازمندان مهم است.
Honesty and integrity are essential for leading a good life.
صداقت و درستکاری برای داشتن زندگی خوب ضروری است.
خوب، سالم، مفید (خوردنی)
Eating fruits and vegetables is good for your health.
خوردن میوهها و سبزیجات برای سلامتی مفید است.
She always eats a good breakfast.
او همیشه صبحانهی سالم میخورد.
خوب، باتربیت، باادب (بچه یا حیوان)
The cat rarely causes any trouble; she is a good pet.
این گربه بهندرت باعث ایجاد مشکل میشود. او حیوان خانگی خوبی است.
He is a good boy, always listening to his parents.
او پسر باتربیتی است. همیشه به حرف پدر و مادرش گوش میدهد.
خوب، معتبر، قابل اعتماد، مطمئن
a good document
سند معتبر
She is a good employee; she always completes her tasks on time.
او کارمند خوبی است؛ همیشه وظایفش را بهموقع انجام میدهد.
خوب، مناسب
Is this a good place to park the car?
آیا اینجا جای خوبی برای پارک ماشین است؟
This chair is a good fit for your office space.
این صندلی برای فضای اداری شما مناسب است.
زیاد، بسیار، قابل ملاحظه، چشمگیر
There was a good amount of food at the party.
مقدار غذای زیادی در مهمانی وجود داشت.
He has a good level of experience in the field.
او تجربهی بسیاری در این زمینه دارد.
He has a good number of friends who support him.
او دوستان زیادی دارد که از او حمایت میکنند.
She possesses a good range of skills that make her a valuable asset to the team.
او طیف چشمگیری از مهارتها را دارد که او را به دارایی ارزشمندی برای تیم تبدیل میکند.
خوب (در تأیید و تعریف)
Good choice, let's go with that one.
انتخاب خوبی است، بیایید با آن یکی برویم.
Good choice, I think that will work well.
انتخاب خوبی است، فکر میکنم که بهخوبی پیش خواهد رفت.
کالاها، اجناس (goods) (برای فروش یا بهعنوان دارایی)
She lost all her goods in the fire and had to start from scratch.
او تمام کالاهای خود را در آتشسوزی از دست داد و مجبور شد از صفر شروع کند.
The customs officer inspected the traveler's goods to ensure they complied with import regulations.
مأمور گمرک اجناس مسافر را برای اطمینان از رعایت مقررات واردات بازرسی کرد.
فایده، سود، حسن
The good of exercise is a healthier body and mind.
فایدهی ورزش، جسم و ذهن سالمتر است.
The good of teamwork is achieving success together.
حسن کار گروهی، رسیدن به موفقیت در کنار هم است.
سلامتی
Despite her busy schedule, she prioritizes her good.
علیرغم برنامهی شلوغش، به سلامتی خود اولویت میدهد.
She focused on maintaining her physical and mental good.
او بر حفظ سلامت جسمی و روانی خود تمرکز کرد.
خوبی، نیکی، خیر، صلاح، عمل خوب
Doing good is not always easy, but it is always worth it.
انجام عمل خوب همیشه آسان نیست، اما همیشه ارزشش را دارد.
The concept of good varies from person to person, but honesty and integrity are universally regarded as good.
مفهوم نیکی از فردی به فرد دیگر متفاوت است اما صداقت و درستی به طور جهانی به عنوان نیکی در نظر گرفته میشوند.
زیبا، خوشگل، قشنگ (چهره و ظاهر و غیره)
The model had a good face structure.
این مدل ساختار چهرهی زیبایی داشت.
The actor's good looks and talent made him a heartthrob.
ظاهر قشنگ و استعداد این بازیگر او را دخترکُش کرد.
آدمهای خوب، خوبان، نیکان، مردم خوب (the good)
The good die young.
آدمهای خوب در جوانی میمیرند.
the good and the bad
خوبان و بدان
Society needs the good to stand up against injustice.
جامعه برای ایستادگی در برابر بیعدالتی به آدمهای خوب نیاز دارد.
The good inspire others through their selfless actions.
نیکان با اعمال فداکارانهی خود الهامبخش دیگران میشود.
پربار، حاصلخیز
The good land along the riverbank is perfect for growing a variety of crops.
زمین حاصلخیز امتداد ساحل رودخانه برای کشت انواع محصولات عالی است.
The farmer's land is good.
زمین این کشاورز پربار است.
سودمند، مفید، خوب، مطلوب
a good investment
سرمایهگذاری سودمند
good advice
پند مفید
تمام، کامل
We waited a good six hours.
شش ساعت تمام صبر کردیم.
The restaurant was packed, so we waited a good hour for a table to become available.
رستوران شلوغ بود، بنابراین یک ساعت کامل منتظر ماندیم تا یک میز در دسترس قرار بگیرد.
مستند، موجه
She presented a good argument.
او استدلال مستندی را ارائه داد.
The judge made a good decision based on the facts presented.
قاضی براساس حقایق ارائهشده تصمیم مستدلی را گرفت.
ورزش موفق (سرویس یا شوت و غیره)
The player's backhand was good, reaching the desired area of the court.
بکهند این بازیکن موفق بود و به جای موردنظر در زمین رسید.
His serve was good, landing in the corner of the court.
سرویس او موفق بود و در گوشهی زمین فرود آمد.
وفادار
a good Democrat
دمکرات وفادار
Despite the challenges, the dog remained a good companion, never leaving his owner's side.
علیرغم چالشها، این سگ همراهی وفادار باقی ماند و هرگز صاحبش را ترک نکرد.
لباسها (goods)
They donated their old goods to a local charity to help those in need.
آنها لباسهای قدیمی خود را برای کمک به نیازمندان به یک مؤسسهی خیریهی محلی اهدا کردند.
The fashion industry produces a vast amount of goods each year.
صنعت مد هر سال لباسهای زیادی را تولید میکند.
انگلیسی بریتانیایی محمولهها (goods)
The port was bustling with the arrival of incoming goods.
بندر با ورود محمولههای ورودی شلوغ بود.
The ship carried a variety of goods from different countries.
این کشتی محمولههای مختلفی از کشورهای مختلف را حمل میکرد.
خوب، حسابی
He sings really good.
او واقعاً خوب آواز میخواند.
mix them good
خوب آنها را مخلوط کن
He got a good beating.
(یک) کتک حسابی خورد.
I slept good last night.
دیشب خوب خوابیدم.
The food tasted really good.
طعم غذا واقعاً حسابی بود.
معتبر، پذیرفتنی
This ticket is good for two weeks.
این بلیت تا دو هفته معتبر است.
The $100 bill is still good, even though it's been crumpled.
این اسکناس ۱۰۰ دلاری با وجود اینکه مچاله شده است، هنوز پذیرفتنی است.
a good excuse
بهانهی پذیرفتنی
اصل، غیرتقلبی
good money
پول غیرتقلبی
She checked the bills carefully and confirmed they were all good.
او اسکناسها را بهدقت بررسی کرد و تأیید کرد که همهی آنها اصل هستند.
دوام آوردن، ارزش داشتن
مردم خوب، خوبان، نیکان، سعادت، نیکی
بسیار، خیلی، زیاد
ضامن معتبر
سالم بودن، سرومرو گنده بودن، چست و سالم بودن، دارای وزن متناسب بودن
کاسبی خوب (یا بد) است، وضع بازرگانی خوب (یا بد) است
بخاطر آرمانی نیکو، در راه کار خیر
کار نیک کردن، عمل خیر (روزانه را) انجام دادن
با حداکثر تأثیر، به طور مؤثر
با حسن نیت، با قصد خوب، با صمیمیت، از روی نیت پاک
بسیار، چندین
have a good (or bad or high or low) opinion of someone
دربارهی کسی نظر خوب (یا بد یا عالی یا پست) داشتن
با خوشسلیقگی، با سلیقهی عالی
جای شکرش باقی بودن، خوب بودن که
دوران خوش (یا بد) گذشته
با اثر دلخواه، با نتیجهی خوب، بهطور سودآور
خوشنام (یا بدنام)
بههنگام، بهموقع، کمی قبل از وقت
خیر و شر، خوب و بد، نیک و بد
موفق باشی، کامروا باشی، پیروز باشی
به جایی نرسیدن، ناموفق بودن، بد عاقبت شدن
خیر و شر، خوب و بد، نیک و بد
منم مثل تو بیخبرم، منم مثل تو نمیدونم، فهمیدی به منم بگو
(آمریکا) بسیار، بهطورکامل
(آمریکا) موفق شدن، برآوردن، اثبات کردن
مزیت، به عنوان سود، برای برتری
one good turn deserves another
کار نیک را باید با کار نیک جبران کرد.
با کسانی که به تو نیکی کردهاند نیکی کن
give a good account of oneself
خوب عمل کردن، خوب کار کردن، خوب ظاهر شدن
all good things come in threes
هرچیز سهتایی خوب است، تا سه نشه بازی نشه
all good things come to those who wait
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند، در اثر صبر نوبت ظفر آید
as good (or tough or strong) as they come
بهترین (یا سرسختترین یا قویترین)
تا حالا خوبست
neither fish, flesh, nor fowl (nor good red herring)
شلمشوربا، شتر گاو پلنگ، مبهم و غیرقابلتشخیص
رفتار خوب (یا بد)، رفتار مرسوم و مورد قبول (یا عکس آن)
با کمال میل و لطف، با خوشرویی و گذشت، با بزرگواری
in the good (or bad) graces of
محبوب (یا منفور) بودن، مورد لطف (یا قهر)
(عامیانه) عجب!، ای بابا!
(عامیانه) راحت و آسوده بودن، موفق بودن، روی پر قو بودن
خوشحال کردن (خود را)، خرسند کردن
(بحث و استدلال و قانون) به قوت خود باقی بودن، صادق بودن
چه خوب و چه بد
do (or make) a good (or bad) job
خوب (یا بد) کار کردن
(انگلیس) خوششانسی، کار خدا
اضافه (بر چیزهای دیگر)، به عنوان پاداش
بسیار متمایل بودن به
مثل نو، مثل روز اول، بی عیب و نقص
بیخبری خوشخبری است
a nod is as good as a wink (to a blind horse)
عاقل را اشارهای بس است، اشاره نیاز به توضیح ندارد
1- بهطور کلی، معمولاً، بیشتر 2- با خوشرویی، با خوشطینتی
چه بهتر، به جهنم، خدا را شکر
the road to hell is paved with good intentions
راه جهنم با نیتهای خوب سنگفرش شده است
(انگلیس - عامیانه) احسنت!، معرکه!، مرحبا!
1- در موقع مناسب 2- بهسرعت، زود
آنقدر خوب است که باور کردنی نیست
حرف موافق، تعریف، توصیه
خوش قول بودن، به وعدهی خود وفا کردن
موفق باشی، کامروا باشی، پیروز باشی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «good» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/good